سوالات شما
در این بخش می توانید سوال و یا مشکل خود را مستقیما با متخصصان سیمیآروم مطرح کنید و در اسرع وقت پاسخ شما توسط یکی از مشاوران داده خواهد شد و از طریق ایمیل به شما اطلاع رسانی می گردد.
لطفا سوال خود را به صورت مختصر شرح دهید.
پاسخ داده شده
مشکل خانوادگی
دسته بندی: مشاوره فردی
۲ مهر ۹۷
تعداد بازدید: 175
با سلام معذرت میخوام 7 سال ازدواج کردم همسرم 5 سال فشارهای روانی خیلی شدیدی بهم وارد آورده بخاطر اینکه چرا خانواده ام ب منزلم اومدن یا احوالپرس بودن خیلی چیزهای بی اهمیتی کتک کاری و زجر های روانی دیدم الان ک از خانواده اش خونمون رو جدا کردیم همونها رو میکنه و اظهار پشیمانی داره ازش متنفر شده ام زندگی خیلی سخته و میخوام برم جایی قایمکی زندگی کنم شاغل هستم و یه بچه دارم

پاسخ داده شده
ازدواج
دسته بندی: رابطه
۲ مهر ۹۷
تعداد بازدید: 177
سلام مشکلی داشتم و ازتون کمک میخوام. حدود هفت ماه پیش در محل کار با آقای مراجعه کننده اشنا شدم و از من خواست جهت ازدواج با هم بیشتر اشنا بشیم. دوماه با هم بودیم دراوج علاقه ایی که داشتن و از صحت و سلامت علاقه مطمئنم خیلی تند و عصبی بودن و اصطلاحا سر هرچیزی گیر میدادن و خلاصه من ایشون رو رد کردم. تا چند وقت پیش برگشتن و اومدن گفتن بهم فرصت بده دلیل تمام مشکلات قبلی رو بهت میگم و من با توحه به علاقه ایی که قبلا شکل گرفته بود فرصت رو بهشون دادم.. ایشون گفتن که سه سال پیش وقتی تازه به شهر ما جهت ثبت نام ارشد اومدن همزمان با تحویل مدارکشون خانمی هم اونجا بودن و بعد از چندروز تماس و پیام بلاخره ایشون قرارملاقات خانم رو قبول میکنن. خانم اطلاعات تماس و خانوادگی ایشون رو از رو مدارکشون برداشته بودن و تو همون جلسه اول صحبتشون خانم به این اقا پیشنهاد ازدواج میدن این اقا رد میکنن و دو ماه با هم ارتباط داشتن و در نهایت میگن نمیدونم چرا و چطوری خودم با دست خودم شناسنامه رو برمیدارم و بدون اطلاع هیچکس حتی خانوادم میرن با اون خانم عقد دائم محضری میکنن.. بعد از یک هفته خانم به دادگاه درخواست طلاق و نفقه میکنن گویا این خانم بقصد تلکه اینکارو کردن. بعد از گذشت سه سال این ماه اخرین دادگاه ایشون جهت دریافت مابقی مهریه و… هست. ایشون میگن هیچگونه ارتباط زناشویی نداشتن و واقعا رو جهالت تو سن 25سالگی همچین کاری کردن و اون اشنایی قبلی من با ایشون اونهمه عصبانیت بخاطر این بوده که هم منو میخواسته و نمیتونسته موضوع رو بگه و دلشم نمیومده که از دستم بده و الان که گفته میگه دیگه تحقیق یا هر کاری میخوای کنی و یا هر نظری بدی ازادی ولی مطمئن باش بی تقصیرم. الان من موندم من با اینکه ارتباطی داشته یا نه مشکلی ندارم من با کلیت طلاق مشکل دارم از طرفی ایشون الان دانشجو دکتراست مشخصه آدم کاری هستن و میشه اینده خوبی ساخت و از علاقه شون مطمئنم لااقل اگه نداشت بعد از چندماه اینجوری برنمیگشت این اقا چه بخواد چه نخواد میشه گفت قبلا زن داشته😔 ممکنه ایا در اینده این خانم باز هم مزاحم بشن؟ چیکار باید کنم مطمئنم بشم از صحت ماحرا؟ با برخورد خانوادم چی کار کنم؟ ممنون میشم کمکم کنید.

پاسخ داده شده
رابطه
دسته بندی: رابطه
۲ مهر ۹۷
تعداد بازدید: 208
سلام.با دختر خانمى ٢ سال و نيم رابطه دارم و خيلى هم رو دوست داريم و هيچ مشكلى با هم نداشتيم چند ماه پيش تصميم گرفتم برم خواستگاريش و به خاطر اينكه بيكار بودم جلسه بعدى خواستگارى گذاشتم تا سر كار ثابت و خوب باشم الان چند روزه از اين رو به اون رو شده و ميگه دو گانگى براش پيش اومده تا چند روز كه بد جواب منو ميداد الانم رفته مشاوره و ميگه چند روز نبايد باهم حرف بزنيم ميگه من تو ٢ راهى گير كردم بهش ميگم منو دوس ندارى ؟؟ ميگه دارم ولى اين موضع ربطى به دوست داشتن نداره واقعا من گيج شدم الان تو اين ٢ سال و نيم تا حالا نشده ١ روز از هم دور باشيم حتى برای اون خيلى سخت تر بود نميدونم چرا اينجورى شده هر چى بهش ميگم درست جواب من رو نميده و ميگه فرصت ميخوام ازت البته بيشتر مسائل مالى و كار رو پيش ميكشه من واقعا شوكه شدم اصلا توقع همچين برخوردي رو نداشتم خيلى روحيم خراب شده لطفا راهنماييم كنيد اين ٢ راهى يعنى چى؟؟دوستام ميگن ميخواد تحت فشارت بزاره كه بيشتر بفكر زندگيت باشى

پاسخ داده شده
وسواس
دسته بندی: سایر
۳ شهریور ۹۷
تعداد بازدید: 271
سلام وقتتون بخیر مادربرزگ من همش فکر میکنه که خونه شون خیسه آب اومده از توی لوله ها بالا. آخه یکبار قبلا این اتفاق افتاده که درستش کردن از اون به بعد همش حس میکنه فرش ها خیسه پنج دفعه تا حالا لوله ها رو کنده بازم میخواد بکنه در صورتی که اصلا اینجوری نیس باید چیکار کنیم؟

پاسخ داده شده
طلاق پدرم و مادرم آری یا خیر؟؟
دسته بندی: سایر
۳ شهریور ۹۷
تعداد بازدید: 216
سلام..
ببخشید من نمیدونم باید چیکار کنم واقعا از دعواهای همیشگی پدر و مادرم خسته شدم من الان کلاس دهمم و از امسال باید خیلی خوب درس بخونم مخصوصا اینکه تیزهوشانم میرم اما با دعواهای همیشگیشون ارامش ندارم از بچگی ارامش نداشتم من واقعا خسته شدم ب مامانم طلاق بگیر میگه این همه سال تحمل کردم…بابام گاهی وقتا خیلی خوبه اما گاهی وقتا کاملا بداخلاق همش تو گذشته سیر میکنه گاهی وقتها هم دست بزن داره
من واقعا موندم که باید چیکار کنم واقعا دلم نمیخواهد طلاق بگیرن اما آرامش میخوام شما نمیدونید چقدر سخت
میشه جدا زندگی کنن ولی طلاق نگیرن؟
تو رو خدا یکی راهنماییم کنه

پاسخ داده شده
وابستگی شوهر به خانواده
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۳ شهریور ۹۷
تعداد بازدید: 223
سلام همسرم ۴۳ساله است.به شدت به خانواده اش وابسته است و همیشه و تحت هر شرایطی آنها برایش در اولویت هستند. احساس میکنم هیچ جایگاهی در زندگی زناشوییم ندارم.همیشه نفر آخر هستم. خیلی راحت شوهرم رو تحت تاثیر خواسته هاشون قرار میدن و اگر موضوعی حتی جلوی چشم همسرم رخ بده چند دقیقه صحت با خواهر یا مادرش کافیست تا باز من مقصر شناخته شوم.مستاصل و به شدت آشفته ام ، کودک نوپایی دارم که خیلی کم پدرش را میبیند چرا که همسرم مدام در حال سرویس دادن به خانواده اش هست. چطور میتونم اولویت اول همسرم باشم؟ خانواده ی همسرم حتی اگر همه جمع باشیم خیلی راحت میگن یه عکس خانوادگی بگیریم و این یعنی عکسی بدون حضور عروس و داماد!! چطور میشود همسرم رو مجاب کرد که الان خودش خانواده ای دارد که به شدت و از هر لحاظ بهش احتیاج دارند؟ 🌼

پاسخ داده شده
وسواس عاطفی
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۳ شهریور ۹۷
تعداد بازدید: 117
سلام دو ساله ازدواج کردم و مشکلی با همسرم ندارم تنها چیزی که خیلی اذیتم میکنه و نمیدونم تقصیره شوهرمه یا به خاطر وسواس فکریه منه اینه که اگه با خانم اهل خوش و بش با ظاهر آراسته مواجه بشه که بهش توجه نشون بدن خیلی هیجان زده میشه و دوست نداره فرصت بودن تو اون جمع رو از دست بده و مدام به اون خانم نگاه میکنه من خیلی نگرانم خواهش میکنم راهنماییم کنید.

پاسخ داده شده
آیا درباره او به همسر آینده بگویم؟
دسته بندی: رابطه
۳ شهریور ۹۷
تعداد بازدید: 100
سلام وقت بخير.من ۱۸ سالمه و هم خودم و هم خانوادم مذهبي و متعهد هستيم،و هيچوقت پيش نيومده بوده كه با مرد نامحرمي دور از چشم خانواده و بدون اطلاع اونها حتي صحبت بكنم،اما يكسال پيش خيلي اتفاقي تو فضاي مجازي با آقایی اشنا شدم و بعد از مدتي مشخص شد كه از نظر مذهبي و اعتقادي مشابه هستيم و علاقه پيش اومد و به قصد ازدواج يك سال در حد پيامك و چند باري تماس تلفني رابطه داشتيم،قصد، قصد ازدواج بود اما منتظر بوديم تا من وارد دانشگاه بشم و بگيم از طريق دانشگاه اشنا شديم (چون ايشون از مشهد و من از شيراز هستم) و تا اون موقع صبر كنيم و فقط پيامكي و خيلي كم تلفني صحبت كنيم،درحد دو همكار و با حفظ حريم ها،تا اينكه كم كم متاسفانه كمي ماجرا عوض شد و من اينطور حس كردم كه ايشون قصد ديگه اي داره و به دنبال روابط جنسي و اين چيز هاست،وبعد از كلي كشمكش در اين باره من كه اوايل سعي ميكردم بحث رو منحرف كنم اما درنهايت ناچار شدم مخالفت شديد بكنم و همه چيز تموم شد،خوشبختانه از نظر روحي حالم خيلي بهتر شده و ميشه گفت از نظر احساسي كاملا ايشون رو فراموش كردم.اما يك دغدغه ذهني خيلي وحشتناك دارم،خواستگار هاي خوبي دارم و تمام فكرم اينه كه اگر قرار ازدواجم با شخصي كاملا قطعي شد بايد درباره رابطه با اون اقا به همسر ايندم حرفي بزنم يانه؟اگر حرف بزنم اين ترس و دارم كه ديد نسبت به من عوض بشه،ميدونم اشتباه كردم اما فقط و فقط به قصد ازدواج بوده،نگرانم بابت فكر ها و قضاوت هايي كه دربارم خواهد شد اونهم بيگناه،از طرفي هم اگر نگم فكر ميكنم به اون شخص خيانت بزرگي كردم و گناه ميكنم، به شدت به صداقت با همسر معتقدم ودلم نميخواد چيز پنهوني از همسرم داشته باشم،تو برزخ بدي گرفتار شدم و از كسي هم نميتونم مشورت بگيرم،لطفا كمكم كنيد و بگيد از نظر شما و از نظر شرع چه كاري درست تره؟صادقانه همه چيز رو بگم؟يا کلا حرفي نزنم؟ آیا اين كار نوعي خيانت به همسر تلقي نميشه در دين و شرع؟ ممنونم،ياعلي.

پاسخ داده شده
وسواس
دسته بندی: مشاوره فردی
۳ شهریور ۹۷
تعداد بازدید: 246
سلام خسته نباشید من یه مشکلی دارم که واقعا دست خودم نیست من ادم معتقدی هستم نه اینکه افراطی باشم متعادلم ولی اطرافیانم به ویژه برادرام بهم احترام نمیزارن حتی اقوام منو مسخره میکنن خودشون خیلی راحتن یعنی به راحتی مشروب میخورن که منو حرص بدن 😣 توجهی نمیکنم ولی اونا میگن تو افراطی هستی به نظر شما اونا نباید به منم احترام بزارن؟ همشون کفر به خدا میگن باصدای بلند و کلمات زشتی نسبت میدن واقعا دیگه دارم خودخوری میکنم اطرافیانم ادمهای تنبل و ناامیدی هستن همه مقصرن جز خودشون من الان سال دوم کنکورم اذیت میشم خواهش میکنم کمکم کنید😞😞

پاسخ داده شده
خیانت همسر
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۳ شهریور ۹۷
تعداد بازدید: 260
سلام چند وقت قبل متوجه شدم همسرم با خانمی رابطه داره و پنهانی دوتا خونه خریده یکی شمال و یکی هم شیراز و یه خونه هم کرمان اجاره کرده.کاملا بهش بی اعتماد شدم و نمیدونم چکار باید بکنم.البته با هم بحث کردیم و اصلا زیر بار نمیره که رابطه داشته.و ماجرای خونه هارو هم بعد اینکه خودم متوجه خونه کرمان شدم بهم گفت.قبلا هر چیزی که میخریدیم به نام من میکرد و لی الان هر چه گفتم حاضر نشد چیزی به نامم بزنه.به نظرتون باید چکار کنم.ممنون میشم راهنماییم کنین.

پاسخ داده نشده
فردی
دسته بندی: رابطه, مشاوره فردی
۲۰ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 110
سلام من ۲۱ سالمه سال ۹۲ در یکی از شبکه های اجتماعی تحت وب عضو شدم.سال ۹۳ پیش دانشگاهی بودم و اکثر همکلاسی های من با پسران زیادی در ارتباط بودند و در جمع های دوستانه همیشه حرفی برای گفتن داشتند. از کودکی مطابق آموزه های مذهبی و خانوادگی بودم. اما به یکباره در این زمان همه اش دود شد و به هوا رفت.به اکانتی که قبلا ساخته بودم بعد از یکسال رفتم. با توجه به اینکه رابطه ناپدری من اصلا پدرانه نبود و همیشه باعث تعارض میشد. ضمن اینکه همواره مجبور به تحمل شوخی های جنسی اش بودم و وقتی اعتراض میکردم مادرم مابین ما قرار میگرفت و همواره من باید کوتاه می آمدم. اصلا احساس خوبی به جنس مخالف نداشتم و از ازدواج متنفر بودم و همین مسئله باعث تفاوت چشمگیر من با همسالانم بود. همیشه یک دختر ساکت و افسرده بودم که تنها تفریحم گوش دادن به موسیقی بود.هیچگاه از احساسات و اتفاقات روزمره خانه و خانواده با آنها حرف نمیزدم و در مقابل همواره یک دوست و یک سنگ صبور و راهنما برای دوستانم بودم. همیشه راه خوب و بد را به آنها نشان میدادم و در نهایت تصمیم با خودشان بود طوریکه خانواده های آنها به من اعتماد داشتند و برای تصمیم گیری های مهم برای دوستانم از من نظر میخواستند.با هدف شناخت جنس مخالف و اثبات این نکته که همه ی مردها شبیه ناپدری من نیستند در آن شبکه به فعالیت پرداختم. بعد از چند ماه با سری آشنا شدم. البته قبل از آن در وبلاگی نوشته های تک خطی و کوتاه مینوشتم. برای فعالیت در آن شبکه نیز همین کار را میکردم. همین باعث آشنایی من با امیر شد. امیر هم شاعر بود و مینوشت و در عین حال همیشه میخواست در کوتاهترین جملات بهترین را بگوید و نمیتوانست.دختران زیادی با امیر در ارتباط بودند.یکیشان درسا بود.درسا به امیر علاقه مند بود و با امیر ارتباط تلفنی داشت.همیشه با هر دختر تازه واردی دوست میشد تا سر ازکار امیر در بیاره! من با امیر فقط در حال مشاعره بداهه بودم و همین. از عشق و عاشقی خبری نبود.بعد از اصرار زیاد درسا با ترس اینکه اگر دختر نباشد چه کنم با شماره ای که به من داده بود تماس گرفتم و ارتباط ما شکل گرفت. هر یک کلمه حرفش مصادف بود با اینکه تو امیرو دوست داری.الگوی من در نوشتن فروغ فرخزاد بود. همینقدر بی پروا همینقدر مظلوم.انقدر توی گوشم میگفت که واقعا باورم شد که امیرو دوست دارم.امیر با درسا فرقی نمیکرد برام فقط مشاعرخوبی بود. درخواست جنسی نداشت. در هیچوقت آزارم نمیداد و کاملا ارتباط دوستانه ای باهاش داشتم.احساس گناه هم نمیکردم که وای دارم با یک سر چت میکنم!چون به دید یک همکار بهش نگاه میکردم. البته تو اون شبکه پسرای دیگه ای هم بودن که باهاشون همصحبت میشدم اما بعد از مدتی درخواست جنسی داشتن!امیر متفاوت بود.و همین بعدها باعث شد که دوستش داشته باشم و برام قابل احترام بود.حتی فانتزی رفاقت با امیر و صحبت های عاشقانه هم نداشتم.بالاخره سال ۹۴ ارتباط مجازی ما تلفنی شد. و اشتباهم به گمانم همین بود.رشته ارتباط از دستم خارج شد. و انگار شدم یکی مثل درسا یا دخترایی که دور و بر امیر بودن!البته امیر باز هم امیر بود و باز هم درخواست جنسی نداشت(سکس چت).ارتباط از اواخر سال ۹۴ نیمه قطع و مهر پایاش در ۵ فروردین ۹۵ ساعت ۵:۴۵ دقیقه رقم خورد. سال اول کنکور دادم اتخاب رشته کردم و نرفتم. قرار بود رشته امیر رو بخونم درست مثل امیر.البته امیر موافق نبود. سال دوم کنکور دادم و رشته امیرو انتخاب نکردم.(سال دوم دبیرستان با معدل ۱۹ به بالا دوست داشتم تو هنرستان کامپیوتر بخونم. ناپدری به مادرم گفت نه و مامانم من رو مجبور کرد ریاضی بخونم بخاطر همین لج کردم و تا پیش دانشگاهی درس نخوندم چون من رو مجبور کردن ریاضی بخونم، برای انتخاب رشته دانشگاه هم باز هم ناپدری نذاشت شهر دیگه دولتی بخونم برای همین موند برای سال بعد، و البته انتخاب رشته در شهر خودم به عهده خودم بود حتی گفتن مهندسی کامپیوتری که میخواستی رو بخون اما من دیگه دوسش نداشتم. و رشته دیگری انتخاب کردم)درحال حاضر غمگین و افسرده ام هنوز در این دو سال یواشکی به پیج هی امیر سر میزنم اما هیچی برام مهم نیست. چند بار به دلیل اختلاف با ناپدری و فشار روانی ناشی از عدم حمایت مادر اقدام به خودکشی کردم. نتیجه اش شد زخم معده که هنوز گاهی موقع اضطراب و عصبانیت آزارم میده یا مچ دستی که تا مدتها جای زخم روش مونده بود. و تو همه این مدت مادر نفهمید!حتی ارتباطم با امیر هم کسی نفهمید. وحتی الآن هم نمیدونه من منتظرم که یکجا مشغول کار بشم و بعد از تهیه پول از خونه برم برای همیشه. دلم میخواد تنها برای خودم زندگی کنم. در ظاهر آدم شادی ام میگم و میخندم اما از وضعیت فعلی رضایت ندارم. حتی احساس میکنم دیگه رشته انتخابی هم با اینکه اولین انتخابم بوده راضی ام نمیکنه. با اولین حقوقم حتما یک کیف و کفش است به رنگ قرمز میخرم اما میدونم از پوشیدن کفش و داشتن کیف خوشحال نخواهم بود.(یک روز یک کالج قرمز خردیم و بابتش از ناپدری فحش شنیدم و تحقیر شدم من همش ۱۹ سالم بود. من خودم پوشیدن چادر رو انتخاب کردم. اما از نظر ناپدری من یک ج*** خیابونی بودم که میخواستم اون کفش رو بپوشم بماند که مجبور به تعویض کفش شدم و من عمدا کفشی رو که مطمئن بودم هرگز نخواهم پوشید خریدم به جای اون کفش قرمز، باورتون نمیشه ولی مادرم حتی الآنم کفش سفیدی که ازش خوشم میاد و برام نمیگیره و یا چند ماه پیش که کفش خریدم مشکی بود با مارک صورتی حس بدی داشتم بابت خریدنش و دوست داشتم مشکی باشه) حالم بده از یادآوری این قضایا.دلم میخواد برم کلاس ورزشی ولی ناپدری نمیزاره و مادرم میگه کلاس میخوای چیکار. ناپدری حقوق نداره. تو تمام این ۱۰ سال از حقوق مستمری پدرم که فوت کرده استفاده میکنه و سر ما منت میزاره. من خودم فیش حقوقی دارم اما دست من نیست. حتی دست مادرم نیست.مادرم همسر دوم ناپدریه. نا پدری الآن خودش یه پسر ۹ ساله از همسر اولش داره. ناپدری با همسر اولش مشکل داشت اما… به هر حال باز هم رسیدم به نقطه ای که از پسرها بدم میاد. حتی مشکلمم اینه که زود وابسته میشم. همش حس میکنم همه شبیه امیرن. امیر خیلی خوب بود. من اذیتش میکردم نیمه شب پیام میدادم هر کی بود واکنش نشون میداد اما امیر فوق العاده بود.هیچکی مثل امیر نشد. من نمیدوم امیرو دوست داشتم و برام یک گزینه بود یا امیر فقط مثل کسی نبود.(استاد درس تخصصی ام متولد ۶۶ بود و به شدت من رو یاد امیر مینداخت. یه بار انقدر سر کلاس به من گیر داد که دیگه سر کلاسش نرفتم موندن برام سخت بود و حتی اعتراف میکنم تمام مدتی که سر کلاسش بودم چون شبیه امیر بود میرفتم.)چه کار کنم از این حال و هوا در بیام. چطور پول در بیارم تو خونه؟من میخوام پول داشته باشم. از این حالتم بیزارم. اگه پول داشتم میرفتم مشاوره اما ندارم. با دوستانی که یه زمانی راهنماشون بودم ارتباطم رو قطع کردم چون خودم نیاز به راهنمایی داشتم و دیگه صلاحیت نداشتم. توی دانشگاه هم با عضویت در بسیج و مراوده با افراد با تفکر مذهبی(ادای مذهبی های واقعی)به چیزی که میخواستم نرسیدم. متاسفانه اونجا فقط به دنبال بیگاری میگردن. و هر چه تماس میگیرن و پیام میدن جواب نمیدم. چون سردرگمم. برنامه ریزی میکنم اما بدون عمل بهش رهاش میکنم. از تصمیماتم زود پشیمون میشم. دلم میخواد فقط توی خونه باشم. یه مدت دور از چشم ناپدری موقع کلاس های دانشگاه کلاس ورزش توی دانشگاه میرفتم و احساس میکردم کوهم هم میتونم جابه جا کنم. و روحیه خیلی خوبی داشتم. اما الآن نه. خواهش میکنم کمکم کنید. دلم نمیخواد بمیرم …
پاسخ داده شده
مشکلات جنسی و وسواس و عاطفی
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۲۰ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 234
با سلام و احترام
من می خواهم تصمیم درست و بسیار مهمی را برای زندگیم بگیرم و همچنین از مشکلات طلاق گرفتن هم آگاه هستم به همین خاطر کاملا صادقانه به تشریح موضوعات خود می پردازم.
من حدودا ۵ ساله ازدواج کردم. در شروع ازدواج من بسیار پر شور بودم ولی با دیدن حالاتی از خانمم، این احساس به سردی گروید. از همان روز اول به من گفت من پرشور نیستم و آرزو کرد که کم کم علاقه درونش شکل بگیرد. ولی تا به امروز یکبار حتی احساس دوست داشتنش را زبانی به من بیان نکرده است و به قول خودش هیچ چیز او را خیلی شاد و هیجان زده نمی کند . مشکل دیگری این است که تمایل جنسی است من به قاطعیت می توانم بگم شوق جنسی در او سالی دو سه بار بیشتر نبوده است البته ایشان همچنان باکره هست. ابتدا خودش می خواست تا اطمینان از من پیدا نکرده باکره بماند و در ادامه من دیگر تمایلی به از بین بردن باکره گی آن نداشتم زیرا هیچ میل کمی هم در آن ندیدم. مشکل سومی که وجود دارد مشکل وسواس است خودش به من می گه نسبت به من و وسایل خونه خودمان احساس ناپاکی می کند و به من می گوید که همه را براش بشورم البته نمونه های رفتاری آن را نیز اگر بفرمایید خدمتتان بیان کنم. ما با هم تفاوت فکری و رفتاری هم زیاد داشتیم ولی فکر می کنم برای طلاق گرفتن این موضوعات ملاک نباشد. البته ایشان دختر کم توقع و خانه دار و فکر کنم صادق و مومنی می باشند و بسیار به ندرت بحث و جدل در این سالها داشتیم. خونواده بسیار خوبی هم دارند.
من مشاوره زیاد رفتم که البته بیشتر تنها رفته ام و تقریبا در اکثر موارد مشاوره ها امیدی به بهبود زندگیم نداده اند و بیشتر مشکل را از سرد مزاجی و خلق ایشان دانسته اند. خودش نیز حدودا دو ماه به طور مرتب برای مشاوره نزد متخصص مسائل وسواس میرود که من بهبود خاصی را شاهد نبودم. از شما دو سوال دارم سوال اصلی این است که آیا مسائل جنسی که به نظرم ذاتی و از گذشته ایشان ناشی می شود میشود به مقدار زیادی بهبود یابد؟ سوال دوم خواهشا صریح جواب بدهید من ۳۴ سالم هست و دیگر فرصتی برای مصالحه وجود ندارد با توجه به شرایطی که خدمتتان عرض کردم من طلاق بگیرم یا زندگی خودم را ادامه بدهم؟
با تشکر فراوان

پاسخ داده شده
مشکل خانوادگی
دسته بندی: مشاوره فردی
۱۸ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 117
سلام ۲۶ سالمه
پدرم ۱۰ ساله باهام حرف نمیرنه حتی یه کلمه
چون میگه من مثل بفیه بچه هاش نیستم.
من کمبود محبت گرفتم و واسه رفع شدن نیازم به یه پسر وابسته شدم. هر روز نفرینم میکنه و وسایلامو میریزه تو حیاط و میگه باید از این خونه بری
من چون جایی رو برای رفتن ندارم با وساطت مادرم بازم میمونم.
این در صورتی هستش که من ۴ ساله خودم کار میکنم وخرجی حتی یه قرون ازشون نمیگیرم. الان به جایی رسیده شرایط که من نزدیک یه ماهه تو خونمون فقط اب میخورم
چون داد میزنه سرطانبشه غذا برات. زهر باید بریزم تو غذات بمیری و از این حرفا.
من دلم شکسته و یه افسردگی بدی گرفتم.
خواهش میکنم کمکم کنید

پاسخ داده شده
بیماری دوقطبی
دسته بندی: سایر, مشاوره فردی
۱۷ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 128
آیا خود ارضایی که همراه خود استرس و افسردگی را به همراه داشته است می تواند عامل ایجاد بیماری دوقطبی شود .

پاسخ داده شده
درگیر رابطه ای شدم که ذهنم رو مشغول کرده
دسته بندی: رابطه
۱۶ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 220
سلام وقت بخیر.. واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم..مشکلات رو از چندین سال پیش داشتم و شکست هم خوردم..ولی با گذشت زمان و اومدن مشکلات و بد خلقی های روزگار، بی اهمیت میشدم به مشکلاتی که داشتم و درگیرِ درگیری های جدیدم میشدم و میشم..من کسی ((بودم)) که به اسمم قسم میخوردن،کسی ((بودم)) که بهترین معلمهای شهرم میگفتن محمد مهدی پزشکی شهید بهشتی رو در میاد، ولی مشکلات سستم کرد و شکست خوردم..با این حال همه ی اینا گذشته و کاری ندارم باهاشون..مقدمه گفتم..الان ۲۰ سالمه..من به اندازه کافی شکست خوردم، دیگه بسه برام، بخاطر همین مشکل الانم رو میخوام با کمک شما حل کنم..من ۶ ماه پیش به همه بدقلقی های زندگیم خاتمه دادم..دو ماه گذشت و احساس بدی نداشتم..تا اینکه وارد یه رابطه با دختر شدم..الان ۴ ماه میشه که درگیرم..آشنایی با این آدم و وجودش برامن خیلی آرامش بخشه خییلی..ولی منطقِ کوچیکی تو ذهنم میگه آخر این رابطه عاشقانه شکسته و شروع ترس لعنتی از شکست خوردن..رابطمون شدیدا خوبه و مثل بقیه ادما تصمیم به ازدواج گرفتیم! و همین هم برام اذیت کننده است که تو این سن چه فکر ازدواجی آخه؟..از یه طرف دختر فقط ۵ روز از من کوچیکتره و رسیدن به هم رو مشکل کرده..از لحاظ خونوادگی خیلی شبیه همیم..ولی میگم رسیدن خیلی کم رنگ تر از نرسیدن ب همدیگه است و نمیخوام شکست بخورم..از طرفی نمیتونم این دختر رو ول کنم به هییچ وجه، چون همدیگه رو بی رودربایستی دوست داریم و من توی این ۴ ماه کسی شدم ک ((بودم)).. شدم ادمی که به اسمم قسم میخورن و پر قدرت میرم جلو..الانم دانشجوی پزشکی همدانم..فقط ذهنم شدید درگیره که ایا این رابطه توی ۴ سال پابرجا میمونه!!اگه هم موند، اصلا خانواده ها قبول میکنن که هم سنیم و..امیدوارم تونسته باشم حسم رو بگم..راهنماییم کنید..
