سوالات شما
در این بخش می توانید سوال و یا مشکل خود را مستقیما با متخصصان سیمیآروم مطرح کنید و در اسرع وقت پاسخ شما توسط یکی از مشاوران داده خواهد شد و از طریق ایمیل به شما اطلاع رسانی می گردد.
لطفا سوال خود را به صورت مختصر شرح دهید.
پاسخ داده شده
اضطراب
دسته بندی: مشاوره فردی
۱۶ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 233
با سلام و خسته نباشید
من در زندگی متاهلی خود مشکلی ندارم اما خواهر بزرگ من بعد از ازدواج من با عموی همسرم ازدواج کرد و خدا رو شکر زندگی خوب و آرامی دارند اما از آنجایی که شوهر خواهرم متدین هستند در جمع های فامیلی زیاد شرکت نمیکنند چون یک مقدار خانواده ما یعنی پدر و مادرم و کلا برادرم و همه فامیل دین دار هستیم.نه به اون سفت و سختی…..با اینکه خواهرم از زمانی که با ایشون ازدواج کرد فقط حجاب جلوی نامحرم رو رعایت کرد اون هم نه سفت و سخت در حد رعایت روسری گذاشتن….اما همین عدم حضور ایشون و یا اینکه هر جا دعوت میشیم اونها رو هم دعوت میکنن اما چون جمع ها به هم نمیخوره حاضر نمیشه…قاعدتا خواهرم هم نمیاد اما بنده خدا به خواهرم میگه تو همه جا برو…..با اینکه خواهرم راضیه از زندگیش چون واقعا مرد خوب و اهل زندگیه و همه ما تاییدش میکنیم اما این مساله من رو خیلی آزار میده …وقتی جایی هستم که خواهرم نیست یا توی جمع فامیل یکی تکه یا متلک میندازه پشت سرشون من دیوونه میشم و عصبی…..و این شده مایه تمام خودخوری های من و فکرهایی که خواب رو از من گرفته….حتی سر این قضیه یکبار خواهر و برادرم بحث کردن اما من خواهرمو گذاشتم به حال خودش چون اون خوشبخت و زندگی آرومی داره….البته توی جمع های عید دیدنی و جاهای دیگه برای احترام همسرش حاضر میشه ولی توی مهمانی ها و مسافرت های اکیپی نمیاد

پاسخ داده شده
پول زور و تر س از دعوا
دسته بندی: مشاوره فردی
۱۶ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 118
سلام خسته نباشید راستش من یک روز مشتری اومد به مبلغ ۷۵۰۰۰ تومان وسیله خرید و عراقی بود بعد یک ساعت اومد بهم گفت من ۱۵۰ هزار دادم و در کنارش چندتا جوان اهوازی هم بودن که دنبال دعوا میگشتن اومده بودن جلو و پشت اون خانوم در می اومدن منم مجبور شدم بخاطر اینکه دعوا نکنم هفتاد و پنج هزار بهش برگردونم ولی خیلی روم فشار بود در صورتی که من ۷ سال بوکس حرفه ای کار میکنم میتونستم از پس خودم بر بیام ولی ترس از دعوا داشتم و خیلی عصبانی هستم که چرا پول زور دادم میخواستم بدونم کار درستی کردم که دعوا نکردم یا نه ؟

پاسخ داده شده
اختلاف سیاسی و مذهبی برای ازدواج
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۱۶ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 259
با سلام
وقتتون بخیر بنده 25 ساله ، مجرد ،تحصیلات: لیسانس عمران ، شغل: کارمند فرزند اول هستم و ساکن اندیشه می باشم.
عرضم به خدمتتون بنده دو سال و نیم پیش با خانومی در فضای مجازی اشنا شدم و دوستیمون همچنان پایدار هست و حدودا ماهی یک بار همدیگه رو میبینیم به همدیگه علاقه زیادی داریم و هدفمون ازدواجه. ایشون 20 ساله هستن پدرشون سپاهی هستن و خونواده نسبتا مذهبی هستن ما همه جوره اخلاقامون جوره با هم تو این مدت خیلی کم شده قهر داشته باشیم البته توی زندگی زیر یک سقف قضیه خیلی فرق داره فقط تو مسئله سیاسی و مذهبی با هم اختلاف داریم من این دولت رو قبول ندارم بخاطر شرایطی که درست کردن برامون بیکاری،گرونی،… ولی ایشون حمایت میکنن از این دولت یا تو مسئله مذهبی ایشون نمازخون روزه گیر شبای احیا تا صبح بیدار محرم اکثر روزا مسجد میرن ولی من اصلا اینطوری نیستم و ایشون هم مسلما توقع دارن من این کارا رو بکنم سوالی که داشتم اینه ایا این اختلاف مذهبی و سیاسی مشکل ساز میشه برامون ؟؟؟اگه مشکل ساز میشه راه حل چیه؟؟؟ایا بهتره جدا شیم از هم تا رابطه طولانی تر نشده و وابسته تر نشدیم یا راه حلی وجود داره؟؟؟
پیشاپیش ممنون از پاسختون

پاسخ داده شده
بی ثباتی در رفتار
دسته بندی: رابطه
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 210
سلام من با پسری در دانشگاه آشنا شدم که از من خواستگاری کرد و متاسفانه پدر مادرش بخاطر اینکه من فرزند طلاق هستم قبول نمی کنند ،
خود این آقا پسر به گفته ی خودش به من علاقه داره اما بخاطر راضی نشدن پدر مادرش که حتی نمیخواند برای یک بار منو ببینند هنوز نشده که ما بهم برسیم .
مشکلی که من دارم بی ثباتی در اخلاق این آقا پسر هست
یک روز خیلی خوب و یک روز خیلی بد میشه مثلا برای مدت یک ماه میاد گرم و صمیمی و با محبت بعد یک ماه خداحافظی میکنه میگه دوستت ندارم میخوام با کسی دیگه ازدواج کنم میخوام خواستگاری کسی دیگه برم و …
باز بعد یک ماه برمی گرده و با محبت و باز روز از نو
حتی یکبار تا عقد با کسی دیگه پیش رفت اما بلافاصله بعد از بهم خوردن عقدشون باز برگشت سمت من و گفت من تو رو دوست دارم و …
این اخلاق بی ثباتش خیلی آزارم میده می خواستم ببینم بخاطر این که هربار که به خانوادش رو میزنه و اون ها خواستشو نمی پذیرند چنین رفتار بی ثباتی از خودش بروز میده یه روز میگه سلام یک روز میگه خداحافظ
یا نه علتی دیگه داره
من خیلی دوستش دارم و نمیخوام از دستش بدم اما
دیگه نمیدونم با چنین رفتاری که میبینم چیکار کنم اوایل خیلی دلم خالی میشد اما الان از بس خداحافظی کرده و برگشته دیگه برام عادی شده
چند روز گذشته که تولدش بود با تبریک فراوان من بدون تشکر یا عکس العملی که نشون بده خوشحال شده گفت من باید برم حرفی بین ما نیست..
دیگه کاملا گیج شدم نمیدونم چی درسته چی غلط
لطفا جوابم رو بدید ممنون

پاسخ داده شده
رفاقت نامناسب
دسته بندی: رابطه
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 173
سلام،من يه مشكل عاطفي و رواني پيدا كردم. من در دوران دبيرستان در مدرسه با دوستي اشنا شدم كه الان از همه به اون نزديك ترم. البته اين نزديكى هم به ميل من نبود ،دوسال اول دبيرستان رابطه خوبي داشتيم اما از سال سوم رفتارش عوض شد، سر هر چيزي داستانى درست ميكرد و قهر ميكرد، سر هر چيز كوچكي. وارد پيش دانشگاهى كه شديم بدتر شد. روزانه تاكيد ميكنم هر روز يك داستان سر هم ميكرد و دلخورى واسه خودش درست ميكرد و بروز ميداد و من رو ميرنجوند. هر چه جلو تر رفتيم بدتر شد، ولي باز بهم نزديك تر ميشد و من بخاطر اينكه ناراحتش نكنم و دغدغه ذهنى جديدي در سال كنكور درست نكنه، هميشه جلوش كوتاه اومدم و گفتم تو درست ميگي و به حرفش گوش كردم. هيچوقت هيچوقت هم از دست من راضي نميشه هميشه ناراضيه. ميگه برات فلان كار رو كردم ولي تو هيچ كارى براى من نميكنى. واقعا هم اينطور نيست. من كارهاى زيادي كردم اما نميخواد ببينه. ميتونم بگم از همه بيشتر بهش توجه كردم و جلوش كوتاه اومدم. اما الان كنكور رو داديم و ديگه لازم نيست هر روز همديگه رو ببينم. با خودم ميگفتم اگه كنكور رو بديم شرايط بهتر ميشه و ارتباطمون كمتر ميشه، اما الان اخلاقش بدتر شده و فحاشي ميكنه و فقط مطالبه ميكنه و براى هر كارى كه ميكنه،اون كارو به زبون مياره و منت ميگذاره و در همه چي زندگي من ميخواد دخالت كنه. چون بنظر خودش من زندگي بچگانه اي دارم و ميخواد اخلاق من رو عوض كنه. حتى شرمم مياد بگم، گاهى اوقات دنبال لذت جنسي هم هستش. با اينكه ادم مذهبي هست اما از طريق من دنبال لذت جنسي هم هستش با اينكه هر دو پسريم و من الان يك ذهن اشفته و پر از استرس و اضطراب و دلهره و مشوش دارم، ديگه از زندگيم لذت نميبرم به خاطر اين ادم،به نظر شما اين رابطه قابل ادامه هست؟چون ميدونم با قطع ارتباط ضربه سنگيني ميخوره،و اگر به صلاحه چگونه و چه وقت اين ارتباط رو قطع كنم؟ممنون و ببخشيد از پر حرفيم

پاسخ داده شده
مشکل فردی
دسته بندی: مشاوره فردی
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 145
سلام دختری ۲۷ ساله هستم طبق گفته اطرافیان از زیبایی ظاهری برخوردارم .در اجتماع دوستان زیادی دارم تحصیلات عالیه دارم .طبق گفته دیگران اعتماد به نفس بالایی دارم و چیزی کم ندارم . اما از طرف جنس مخالف کسی به من گرایش ندارد یا اگر موردی پیش می آید گرایی جنسی دارد تا احساسی یا سطح پایین هست . آیا من قراره تا آخر عمر تنها بمونم؟ من به شدت تمایل به تشکیل زندگی دارم اما کسی به من تمایل ندارد . مشکل کجاست ؟ یعنی اصلا حتی به قصد سلام علیک هم کسی جلو نمی آید که بخوام بگم شاید مشکل از اخلاقم باشد. کلا به چشم نمی آیم .

پاسخ داده شده
مشکل با همسر
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 287
سلام، من خانمي هستم ٣٠ ساله و همسرم ٣٢ ساله، ٧ سال هست كه ازدواج كرديم. هربار توي كار يا به هر دليل ديگه اي مشكل مالي براش پيش مياد ، پاي پدر و مادر و حتي برادرهاي من مي نويسه. با وجود اينكه چندين بار هم پدرم به ما پول قرض داده دائما از اينكه پدرم برادرهام رو حمايت مالي و عاطفي ميكنه ابراز ناراحتي ميكنه و از اينكه موقع ازدواج خونه به نام شون كرده اون ها رو بي عرضه مي دونه و دائما با خودش مقايسه مي كنه. ناگفته نمونه پدرم وضع مالي خوبي داره البته همسرم به دليل تلاش خودش هم خونه هم ماشين و تمام نيازهاي ما رو خودش فراهم كرده. ولي بچه آخر يه خانواده پرجمعيت و با وضع مالي نامناسب هستش و پدرش رو هم چند سال پيش از دست داده. من از توهين هاي دائم اون به خوانوادم خسته شدم به خصوص اينكه اونها اصلا روحشون هم خبر نداره كه همسرم راجع بهشون چي فكر ميكنه. هر وقت هم موقع دعوا ازش مي خوام كه به خانوادم توهين نكنه اون مثل بچه ها ميگه كه تو منو دوست نداري و همش طرف اونا هستي. واين قضيه چند ساله كه داره تكرار ميشه.من واقعا همسرم رو دوست دارم ولي بين كش مكش عاطفي بين همسر و خانواده ام گير كردم. خواهش مي كنم راهنماييم كنيد…

پاسخ داده شده
سخن گفتن در حضور عروسک
دسته بندی: سایر
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 260
سلام و اوقات خوش. بنده یک سوال داشتم راجع به شخص بزرگسالی که حتما باید عروسک پیشش باشه تا حرف بزنه، به عنوان مثال اگر بخواد بگه بله سر عروسک و به سمت پایین میاره و از قول عروسک میگه بله یا گاهی هم همونم نمیگه، یعنی تمام صحبت کردنش حتما در حضور عروسک و با تکان دادن عروسک هستش ، آیا این شخص خجالتیه؟ و اسم این اختلال چیه؟

پاسخ داده شده
رابطه
دسته بندی: رابطه
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 294
باسلام. از اینکه زمان میگذارید و پاسخگو هستید سپاسگزارم و خواهش میکنم جوابم رو در کوتاهترین زمان ممکن بدین. من مجردم حدود ۵ ساله که با کسی که البته متاهل است در رابطه درسی باهم ارتباط پیدا کردیم منظورم از ارتباط ارتباط وابستگی است نه چیز دیگه ای. که معمولا از جانب من هم بیشتر بوده که برای دیدنشون هم معمولا دانشگاه میرفتم و یکساعتی همونجا باهم حرف میزدیم و من انقدر وابستگی پیدا کردم که اگه محل نگذاره یا جواب پیامها رو نده یا حتی بعد از اینکه از پیشش میام گریه میکنم. منتها الان بعد از ۵ سال میخواد که برم پیشش و من هرکاری میکنم نمیتونم قبول کنم. چون خانواده بسته ای دارم بشدت از عواقب کار میترسم حتی از برقراری رابطه هم میترسم وباهاش مطرح کردم که بسیار از اینکار وحشت دارم ولی از طرفی فوق العاده دوستش دارم و دلم میخاد حتی برای یک ربع هم که شده در کنارش باشم. اما من از نظر ترسی که از خدا دارم و از خونوادم و وجدانم و خانواده اون. ذهنم خیلی درگیر شده . نه میتونم رهاش کنم نه میتونم پیشش برم. شاید برای شما خنده دار باشه یه وقتایی فکر میکنم دنیای ما که دو روزه بذار برای یک بار هم که شد حداقل با اون کسی که دوست داری باشی ولی باز نمیتونم. خیلی سخته هر دو طرف قضیه. باور کنید فقط از خدا میخوام که دستم رو ول نکنه. خاهش میکنم جوابمو بدین بسیار سپاسگزارم

پاسخ داده شده
مشکلات با خانواده همسر
دسته بندی: رابطه, مشاوره زناشویی
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 244
من و همسرم با هم همکار بودیم که ازدواج کردیم. ۵ ماه هستش که عروسی کردم و هر چی بیشتر میگذره هم بیشتر چشمام پر اشک میشه و بیشتر غصه دارم. خیلی خیلی معذرت میخوام که طولانیه.
مشکل من با خانواده همسرم و تازگیها با خود همسرمه.
مادرشوهرم در مقابل بقیه یک فرد بسیار بسیار آروم، مهربون و خوش قلب، خوش طینت و بسیار ساده جلوه میکنن طوری که عمرا همسرم باورش نمیشه به عمد اینکارو کرده.
پدر همسرم از اول با عروسی گرفتن مخالف بود و میگفت هزینه بی خود هستش و همسرم هم هرچی خانواده اش بگن وحی منزل هستش. بعدش ایشون پیشنهاد داد که جشن عقد رو مشترک بگیریم که دیگه عروسی ای نباشه. منم مثل نادونها قبول کرده بودم اون اول. یه جشن خوب با تعداد محدود ۱۲۰ نفر گرفتیم و بعدش که وقت عروسی شد خیلی دلم میخواست یه جشن عروسی بگیریم.
ما خودمون دیگه پول عروسی نداشتیم چون با کلی وام و قرض از پدرم خونه خریدیم بدون حتی هزار تومن کمک خانواده همسرم. دلیل اینکه اول زندگی این همه قرض داریم هم این بود که پدرشوهرم حقوق همسرم رو هر ماه ازش میگرفت به بهانه ی پس انداز براش ولی عملا اینطور بود که پول میومد تو حساب خرج خانواده و هر چی از پول جفتشون میموند رو پس انداز میکردن نصف به نصف و ایشون اینطوری که بوش میومد نمیخواست اون پولو منتقل کنه، میگفت برید بانک مسکن حساب یکساله باز کنین و من موعد اون وامتون بشه پس انداز رو بهتون میدم و یکم طمع کرده بود. کلا هم آدمهای مذهبی ولی فوق العاده طمع کاری هستند در همه کارهاشون.
ما میخواستیم یه مهمونی کوچیک تو خونه بگیریم و عید بریم سر خونه ی خودمون. مادر شوهرم روز ۱۶ اسفند گفت که این عید اول مادربزرگ هستش (چون پدرشون فوت کرده) و مادرمه و باید منم حتما از امروز برم شهرمون و تا عید اونجا هستم که برای عید شیرینی بپزیم. حالا ۳ روزه رفت و شیرینی پخته شد. روز ۱۹ ام با خواهرش برگشتن که ببرن دکتر ایشون رو. به جای روز اول عید که میگفتن مراسمه و لازمه که حتما شهرم باشم سوم عید رفتن و مراسمشونم بدون اینها به خوبی برگزار شده! جشن ما که ساعت ۴ بعد از ظهر روز ۳ فروردین بود، ایشون ساعت ۱۰ صبح رفتن شهرشون به بهانه ی اینکه خواهرم تنها نره حالا خواهرشون یه دختر و پسرش که ۳۵ به بالا هستن همراهش بود! بعدشم اصلا به ما تبریکی نگفتن که خاک بر سرتون رفتین سر خونه زندگیتون. کلا عین این بدبخت بیچاره ها هیچ شادی ای واسه این شروع نشد و تازه چند ماه بعد بهم گفتن خدا رو شکر شماها تا اینجا پیش اومدین و یا میگفت کلا این سال (که من باهاشون وصلت کردم) برامون همش بد اومده!
حالا زورم میاد اینا به خودشون میگن خانواده و بخوام طرفشون برم. اگه آدم سابق بودم دیگه حتی نمیخواستم اسمشونو بشنوم. همسرم هم انتظار داره من ببخشم و مطمئنه مامانش از نابلدیش بوده چون اولین پسرش بوده که ازدواج میکرده. هر چی میگذره بیشتر غصه میخورم و کلی گریه میکنم. حالا شما بگین چیکار کنم؟ کلا از همسرم هم دلگیرم به نظرم ازدواج کردن واسه اونم چیزه خاصی نبوده و واسه من هیچ ارزشی قائل نشده در مقابل خانواده اش.
کلا هم تو مشکلات، پیش من طرف منو میگیره و عملا حق با اونهاست و اینا زبونیه.
اینقدرم بهش میگم نریم خونه مادرشون و بینمون بین رفتن و نرفتن بحثه! کلا انگار مهم نیست که بی احترامی شده و اوکیه که اینطوری بوده! دیگه همه ی قربون صدقه ها و خوش برخوردی هام هم الکیه و دلم میخواست برمیگشتم عقب تا از همون اول ازدواج نمیکردم باهاش.
خیلی دلمو سوزوندن، دلم میخواد یه جوری ازشون فاصله سنگین بگیرم یا دلشونو بسوزونم ولی متاسفانه بلد نیستم چون اونا خیلی با شادی و آرامش سر زبون دارن و من عصبی میشم و رک حرف میزنم و آخرشم من دختره خشمگین میشم!
کلا هم تازگیا هر ماشین عروسی میبینم یا میشنوم کسی عروسی گرفته همش فکر میکنم یعنی من اینقدر بی ارزش بودن که یه عروسی هم نگرفتن برام.
بازم ببخشید که طولانی شد.
مرسی

پاسخ داده شده
استرس و اضطراب
دسته بندی: تشویش و اضطراب
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 138
سلام وقتتون بخیر دختری ۲۳ ساله هستم که حدود دوسال و نیم با پسری که همکلاسی دانشگاه بودیم رابطه دارم و قصد هر دو مون جدی هست. حدود ۶ ماه بعد از شروع رابطه برادرم دچار بیماری شده و این ذهن من رو خیلی درگیر کرده و چند ماه به خاطر درمان بیماری برادرم ما همدیگه رو ندیدیم تا اینکه چند روز پیش من برای دیدنش رفتم و به شدت دچار استرس شدم طوری که احساس میکردم حالم میخواد بهم بخوره. بعد از ۳ سال رابطه این حد از استرس و اضطراب من رو دچار نگرانی کرده طوری که اصلا نمیتونستم باهاش حرف بزنم سوال من از شما اینه که دنبال علت این احساس میگردم و دوم اینکه چیکار کنم که کنترل کنم و از بین ببرم این استرس رو. خیلی من رو نگران کرده طوری که نمیتونم رابطه رو ادامه بدم ممنون میشم کمکم کنید.

پاسخ داده شده
خانوادگی
دسته بندی: سایر
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 182
سلام من ۷ ساله ازدواج کردم متاسفانه همسرم آدم پرخاشگری هست از زمان عقد تا الان با اخلاق تندش ساختم متاسفانه چند ماه چند ماه رابطه زناشویی با من نداره می گه من مشکل دارم وانتظار داره من سراغش برم هر وقت مشکل داره با صبر وحوصله به حرفاش گوش می دم و راهنمایی می کنم ولی وقتی من درد و دل کنم یا حرفی بزنم به بدترین شکل ممکن برخورد می کنه توهین به من و خانوادم فحش و بد دهنی و همه چیز و به هم ربط می ده وقتی هم بهش می گم چرا این حرفها رو می زنی کلا انکار می کنه من مقصر می شم که چرا تحمل نمی کنم واقعا به خاطر رفتاراش هیچ حسی بهش ندارم دیگه اون دختر شاد خونه پدرم نیستم

پاسخ داده شده
مشکل با همسر
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۱۱ مرداد ۹۷
تعداد بازدید: 166
سلام من خانوم ۲۷ ساله هستم همسرم ۲۸ ساله ۴ ساله که ازدواج کردم اما هنوز خانواده همسرم من رو نپذیرفتند و همه اش تو این زندگی دارم اذیت میشم از اونجایی که خانواده بسیار سنتی دارم اصلا به طلاق هم نباید فکر کنم تصمیم به ترک کامل خانواده همسرم گرفتم ایا کارم درسته ؟ البته اینم بگم که توی این ۴ سال تمام تلاشم رو کردم برای درست کردن روابطم اما جواب نداد. متاسفانه چند بار هم به خود کشی فکر کردم تنها انگیزه ام برای ادامه زندگی مادر و خواهرم هستن.

پاسخ داده شده
استرس در جمع
دسته بندی: تشویش و اضطراب, مشاوره فردی
۱۶ تیر ۹۷
تعداد بازدید: 184
سلام دختری 17 ساله ام، در هنگام ملاقات با افراد جدید غیر از خانواده دچار استرس میشوم و نمیتوانم به حرف های آنان واکنش نشان دهم یا بخندم، از این احساس متنفر باید چکار کنم؟

پاسخ داده شده
ازدواج از راه دور
دسته بندی: رابطه
۱۶ تیر ۹۷
تعداد بازدید: 112
می خواستم در مورد ازدواج از راه دور سوال کنم.
آیا این کار مناسب هست برای ازدواج و میشه شناخت لازم رو بدست آورد؟
