سوالات شما
در این بخش می توانید سوال و یا مشکل خود را مستقیما با متخصصان سیمیآروم مطرح کنید و در اسرع وقت پاسخ شما توسط یکی از مشاوران داده خواهد شد و از طریق ایمیل به شما اطلاع رسانی می گردد.
لطفا سوال خود را به صورت مختصر شرح دهید.
پاسخ داده شده
خیانت پدر به خانواده
دسته بندی: رابطه
۷ مرداد ۹۶
تعداد بازدید: 202
سلام تو رو خدا کمکم کنید. پدرم سال هاست که زن صیغه میکنه. یه بار مچشو گرفتیم اما قسم خورد که دنبالش نمیره. ۶۵ سالشه هنوز اینکارو تکرار میکنه. متاسفانه قرص هم مصرف میکنه که بتونه به این کاراش ادامه بده. از طرفی مادری دارم زحمتکش و مظلوم و ساده هر بار پدرم دست روی قران میزاره قسم میخوره اما ادامه میده سه تا مغازه رو فروخت خونمونو فروخت حالا یه سوئیت برای مامانم خریده. الانم متوجه شدیم صیغه ی ساعتی میکنه. خسته شدیم. مامانم میگه همه جوره همه کار براش کردم اما دوست داره هر روز با یکی باشه. فکر آبروی ما رو نمیکنه. بهانه میاره به مامانم میگه تو مریضی با اینکه مامانم اصلا مریض نیست و پیس میکر داره همون باطری قلب. واقعا دلم برای مامانم و دو تا برادر تو خونمون می سوزه نه خرجی میده یه کارت یارانه ها رو داده به مادرم همین. بابام همش انکار میکنه اما این بار اعتراف کرده ساعتی یه زن رو صیغه کردن. ما خیلی به پدرم محبت کردیم گفتیم شاید از کمبود محبت اینجوری شده. تولد براش گرفتیم اما فایده نداره پدرم ارزش زن رو نمیدونه. ارزش مادرمونو نمیدونه.. به اسم کمک کردن به یتیما میره زن صیغه میکنه میگیم خودتون مشکل مالی دارید میگه نه دعای بچه یتیم فلان..داره ما رو از دین زده میکنه چون از دین همینو دیده زن صیغه کردن. فقط هم با غریبه ها خوبه هر چند که سرشو کلاه بزارن. کمکم کنید
تو رو خدا یه راهنمایی بکنید.در ضمن هیچکدوم از ما تا حالا به روی پدرمون نیاوردیم. پدرم رفتارش با مامانم خیلی بده.هم میاد خونه بهانه هاش شروع میشه.
شب تا دیر وقت بیرونه. به بهانه ی کار.اما دریغ از خرج کردن. برادرم بیشتر خرج میکنه.
با سلام
توصیفی که از وضعیت کنونی خانواده مطرح کردید، شرایط بسیار سختی است و قطعا سال ها در این وضعیت بودن برای شما و مادر و سایر اعضای خانواده دشوار بوده است. در سوالی که مطرح کردید اشاره نشده که آیا تاکنون پدرتان از متخصصی کمک گرفته و یا نسبت به این موضوع چه واکنشی دارد… در قدم اول می توانید جلسه ای جدی با پدرتان داشته باشید و تمام ناراحتی ها و دلخوری هایتان را به وی خیلی روشن و واضح مطرح کنید و تمام راه حل های ممکن را باهم مشخص کنید و سپس هر یک را با هم بررسی کنید و درنهایت به انجام راه حلی که از نظر اعضای خانواده راه حل درستتری است اقدام کنید… از طرفی با توجه به اینکه مشکلاتی که مطرح کردید سالیان سال وجود دارد بنابراین بهبود وضعیت کنونی به تنهایی توسط پدر یا هر یک از شما غیر ممکن است، پس از پدر و همینطور مادرتان بخواهید به متخصص مراجعه داشته باشند. به احتمال زیاد اوایل مشکلات فعلی در خانواده به این حد نبوده و با گذشت زمان تشدید شده است پس هر چه زودتر باید اقدام جدی در این زمینه داشته باشید.
پاسخ داده شده
بی حوصلگی و کلافگی در جمع
دسته بندی: مشاوره فردی
۷ مرداد ۹۶
تعداد بازدید: 207
سلام چند وقتیه که رفتارم عوض شده یه جورایی بی حوصله و حتی پرخاشگر شدم و توی جمع احساس کلافگی میکنم و مدام سعی می کنم که یه جای خلوت گیر بیارم … نمی تونم تمرکز کنم و از نظر بدنی هم دچار ضعف شدم… میخواستم اگه بشه کمکی بهم کنید… مرسی
با سلام
علائمی که مطرح کردید مانند بی حوصلگی، مشکل در تمرکز، احساس ضعف و بی حالی، عصبی بودن، کاهش فعالیت ها و کناره گیری اجتماعی و … ممکن است علائمی از افسردگی باشد. برای مثال به منظور تشخیص یکی از اختلالات افسردگی با عنوان” اختلال افسردگی اساسی” باید حداقل یکی از نشانه های 1- خلق افسرده 2- فقدان لذت یا علاقه و حداقل 5 یا تعداد بیشتری از علائم در طول مدت دو هفته باشد مانند خلق افسرده دراکثر اوقات روز و تقریباً هر روز، کاهش علاقه یا لذت بردن از همه یا تقریباً همه فعالیتها، کاهش یا افزایش وزن و اشتها و خواب و میل جنسی، سرآسیمگی یا کندی روانی- حرکتی ، احساس خستگی یا کاهش انرژی، احساس بیارزشی، احساس گناه، مشکل در تمرکز، مشکل در تصمیم گیری، افکار مکرر مرگ. همچنین این علائم در کارکردهای تحصیلی، شغلی و اجتماعی و سایر کارکردهای فرد احتلال ایجاد می کند. با توجه به اطلاعاتی که مطرح کردید اختلالات خلقی یکی از مواردی است که باید در نظر گرفت اما برای ارزیابی دقیق و درصورت نیاز درمان دارویی و رواندرمانی هر چه سریعتر اقدام کنید.
پاسخ داده شده
تردید در احساس
دسته بندی: رابطه
۷ مرداد ۹۶
تعداد بازدید: 263
با سلام…
مدت 5 ماه میشه که با کسی آشنا شدم و کم کم روابط عاطفی شکل گرفت. اما بعد از مدتی یک سری اتفاقات افتاد که باعث شد احساس من کمرنگ بشه. بعد از صحبت کردن قرار بر این شد که یه سری تغیرات رفتاری انجام بشه که انجام شد ، اما تغییری توی دغدغه های فکری من ایجاد نشد. از طرف دیگه با توجه به اینکه در ماه آینده قرار هست به سربازی برم و به تبع اون تحت یک سری فشار های ذهنی هستم که یک مقدار روی تفکر و تمرکزم تاثیر گذاشته و بخشی از کمرنگ شدن احساساتم میتونه ناشی از این قضیه باشه. موردی که باهاش آشنا شدم بسیار احساساتی هست و اگر قرار باشه در آینده با هم باشیم، باید احساس زیادی در رابطه داشته باشم که هیچکدوممون اذیت نشیم. همچنین وابستگی احساسی بسیار زیادی به این ارتباط پیدا کرده … الان این موضوع برای من دغدغه بزرگی شده که با توجه به اینکه جرقه هایی از بهتر شدن احساسم الان مشاهده نمی کنم، اگر این احساس برای من تا بعد از سربازی شکل نگیره، 2سال از عمر اون خانوم و موقعیت های مناسب از بین رفته و با توجه به وابستگی احساسی به این ارتباط مسلما بعد از 2 سال در صورت جدایی ضربه ی سنگین تری متحمل میشه… ممنون میشم اگر راهنمایی کنید که تصمیم منطقی برای ما توی این شرایط چی میتونه باشه؟
با سلام
تغییر در احساسات و به دنبال آن تردید در ادامه رابطه می تواند نشاندهنده این باشد که شناخت کافی و درستی از یکدیگر و حتی ویژگی های شخصیتی هم بطور دقیق ندارید و این مسئله در آینده و درصورت ادامه رابطه برای هر دوی شما مشکل ساز خواهد شد. ایجاد تغیبرات رفتاری و یا گذاشتن هر گونه شرطی برای تداوم رابطه شاید بطور موقت در شما احساس مثبتی ایجاد کند اما آیا این تغییرات و یا احساس شما به این تغییرات بادوام خواهد ماند؟! پس با توجه به اینکه رابطه شما جدی تر شده اما باز هم تردید هایی خصوصا از طرف شما وجود دارد، در اولین قدم و قبل از هرگونه اقدام و تصمیمی برای رابطه، مشاوره پیش از ازدواج و مراجعه به روانشناس کمک کننده خواهد بود.
پاسخ داده شده
موفقيت
دسته بندی: سایر, مشاوره فردی
۴ مرداد ۹۶
تعداد بازدید: 241
باسمه تعالي با سلام و خداقوت خدمت شما كه با راهنمايي هاي خودتان چراغ راه مي شويد براي اين كه درخواستم خيلي طولاني نشود به صورت مختصر مي نويسم. اينجانب 37 سال سن دارم و ليسانس مديريت صنعتي دارم و در حال حاضر كارمند صدا و سيما متاهل و داراي يك فرزند ميخواهم يك آدم معمولي نباشم و از استعدادهاي خدادادي استفاده كنم و الان كه كارمندم و خودتان ميدانيد كارمندي يكسري كار تكراري و فرسايشي هست همين با سيستم كامپيوتري كار ميكنيم روزي 8 ساعت.الان اصلا تمركز ندارم و ذهنم هزار راه مي رود ميخوام خودمو بشناسم البته ايده آل گرا هستم (يعني ميخوام خيلي از چيزا رو بلد باشم مثلا بيشتر نرم افزارها رو بلد باشم و زبان بلد باشم و ……) در ضمن اين كه هي وسواس فكريه شايد كه ميگم وقت ندارم ديگه 37 سال سن ازم گذشته و ديگه خيلي وقتي ندارم و به خاطر همين ميخوام راهمو به درستي انتخاب كنم يعني فك ميكنم كه الان ديگه ريسكه كه بخوام راه رو اشتباه برم. مدت 15 سال هم هست كه وسواس دارم و حدود 5 سال پيش هم افسردگي داشتم ناجور البته خداروشكر رفع شد ولي خوب تبعاتش شايد هنوز هست مثل اختلال در تصميم گيري و عدم تمركز و بدبيني و … و خيلي وابسته به خانواده و عاطفي در حالي كه حدود 7 سال ازدواج كردم و از خانواده (خواهر و برادر و مادر ) طبيعتا جدا شدم و مستقل .اما خوب باز وابسته هستم و بايد حداقل روزي يك بار را به مادرم زنگ بزنم پدرم هم به رحمت خدا رفته و خوب من شنيدم كساني موفق ميشن كه وابسته نباشن .خلاصه بپرسم اميدوارم خوب مفهوم را رسانده باشم چكار كنم كه بتوانم پيشرفت كنم با توجه به اين كه راهنمايي و دبيرستان در مدارس نمونه و تيزهوشان بودم نميخوام درجا بزنم لطفا راهنماييم كنيد ببخشيد عليرغم اين كه گفتم ميخوام طولاني نشود اما شد.چيكار كنم آخه وضع اقتصاديم خيلي خوب نيست كه بخوام برم مشاوره حضوري و ساعتي اون قد پول بدم ببخشيد از اين كه نگارش درخواستم بد بود هم ببخشيد
با سلام
با انجام کار تکراری و به گفته شما كارمند بودن دچار روزمرگی شده اید اما با همه این محدودیت های کاری و خانوادگی که در حال حاضر دارید می توانید برای خودتان اهداف جدید یا کارهایی که سالها در نظر داشتید و با انجام آنها فکر می کنید حال فعلی تان بهتر می شود را برنامه ریزی کنید و خیلی از اینها شاید نیاز به زمان یا هزینه آنچنانی نداشته باشد اما بخاطر درگیری های زندگی و کاری آنها را کنار می گذاریم. در ضمن با توجه به علائمی که مطرح کردید مانند اختلال در تصميم گيري و عدم تمركز، کمال گرایی و وسواس و افسردگی حتما به درمان ادامه دهید.
پاسخ داده شده
مشكل بعد از ازدواج
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۴ مرداد ۹۶
تعداد بازدید: 276
با سلام من ٣٢ ساله و همسرم ٥٠ سال دارد همسرم مداوم در مورد رابطه هاي قبليش با من صحبت ميكند من الان حدود ١/٥ سال است ازدواج كرديم شوهرم پسر عمه من است ما در مورد بچه دار شدن هم مشكل داريم و مشكل از طرف شوهرم است شوهرم مرد خوبيه و من رو دوست داره ولي اين مسئله اذيتم ميكنه با اينكه بهش گفتم در اين مورد با من حرف نزن ولي اون در اين مورد حرف ميزنه
با سلام
صحبت کردن همسرتان در مورد رابطه های قبلی و اذیت شدن شما در این رابطه می تواند به دلایل مختلفی باشد برای مثال ویژگی های همسرتان و خود شما و رابطه تان و همچنین ترس و انتظارات و باورها و تعارض های هر دوی شما نسبت به رابطه و با شناسایی این عوامل و همچنین کمک زوج درمانگر چالش های فعلی رابطه تان به احتمال زیاد برطرف خواهد شد.
پاسخ داده شده
عدم اعتماد به نفس
دسته بندی: مشاوره فردی
۴ مرداد ۹۶
تعداد بازدید: 269
با عرض سلام و ادب و سپاس.
من منصور27 ساله هستم. من از اعتماد به نفس بسیاری پایینی برخوردار هستم. بسیار خودم رو ضعیف و ناتوان میبینم و علت آن هم نرسیدن ب اهدافم میدونم. ناتوانی در ادامه تحصیل، ناتوانی در تخصص شغلی داشتن. در 6 سال گذشته با هیچ خانومی نتوانستم ارتباطی برقرار کنم و به هرکس سعی کردم ابراز علاقه کنم جواب منفی شنیدم و اعتماد بنفس من بدتر و بدتر شد. من کارگرساده ی یک کارخانه ی صنعتی هستم. از لحاظ ظاهر بد نبودم تا اینکه ریزش شدید مو و بزرگی بینی در من بسیار نمایان شد.2 هفته پیش خانومی با من تماس گرفت و ابراز علاقه ی شدید کرد. اما من نگرانم. او قبلا 1 بار نامزد کرده و جداشده. ادعا میکند که از عشق تو این کار را کرده ام, شاید داشتن نامزد برایم اهمیتی نداشته باشد اما باور انکه به دلیل علاقه به من جدا شده باشد برایم غیرقابل باور است. پدرم اما موافق نیستند به دلیل خانواده ی مادری ایشان. پدر دخترخانوم به رحمت خدا رفتن. من هم به ایشان احساس نسبی دارم به دلیل آشنایی قبلی، اما شناخت کامل را از یکدیگر نداریم. ترس من از این است ک احساس من به ایشان از سر تنهایی باشد نه علاقه ی متقابل. من لاغر اندام هستم و همیشه از اندام های ریز دخترانه خوشم می آمده، اما ایشان تقریبا درشت اندامند و بلندقد. نمیدانم چه بابد بکنم. ایشان پافشاری به ازدواج با من را دارند. برایش وضعیت مالی من که بسیار ضعیف است اهمیتی ندارد. اما من از خودم مطمئن نیستم و شکستن و بازی کردن با یک انسان رو بسیار منزجر کننده میدانم. با سپاس
با سلام
با توجه به مطالبی که مطرح کردید درحال حاضر دو مسئله وجود دارد؛ یک مورد در رابطه با اعتماد به نفس پایین و دیگری در رابطه با تردید از ازدواج. اعتماد به نفس مفهومی گسترده دارد و در زمینه های مختلف نمود پیدا می کند. فردی ممکن است در زمینه خاص مثلا از لحاظ کاری دارای اعتماد به نفس نسبتا خوبی باشد اما در سایر حوزه ها اینطور نباشد. از طرفی با کارکردن روی این مسئله می توانید در شرایط فعلی و احساسی که از خود دارید، تغییرات خوبی ایجاد کنید. در مورد رابطه و تردید از ازدواج، با توجه به اینکه اشاره کردید شناخت خوبی از هم در حال حاضر ندارید تصمیم به ادامه یا عدم ادامه رابطه کاردرستی نیست. در نظر گرفتن شرایط ظاهری و اقتصادی و فرهنگی و خانوادگی و اجتماعی و… برای هر دو طرف و ایجاد فرصتی برای شناخت دقیق در حال حاضر منطقی بنظر می رسد و قبل از طولانی شدن رابطه مراجعه به متخصصی که در زمینه مشاوره پیش از ازدواج مهارت دارد در تصمیم گیری به هر دوی شما کمک خواهد کرد
پاسخ داده شده
اضطراب جدايي فرزند
دسته بندی: فرزند پروری
۴ مرداد ۹۶
تعداد بازدید: 107
سلام
من پسري دارم ٦ ساله كه دچار اضطراب جداييه، امسال ميره پيش دبستاني و اين قضيه منو ناراحت مي كنه ميشه لطفا براي درمان پسرم منو راهنمايي كنيد
با سلام
براساس ملاک های تشخیصیDSM 5، ویژگی اصلی اختلال اضطراب جدایی، نرس یا اضطراب بیش از حد دررابطه با جدایی از منزل یا جدایی از کسانی که فرد به آنها دلبسته است و حداقل 3مورد زیر باید باشد:
- ناراحتی مکرر هنگام پیش بینی یا تجربه کردن جدایی از خانه یا از اشخاص دلبسته اصلی
- نگرانی بیش از حد در مورد واقعه ناگواری که موجب جدایی از شخص دلبسته شود مانند تصادف کردن
- نگرانی بیش از حد در مورد ازدست دادن اشخاص دلبسته اصلی یا صدمه احتمالی به آنها مثل بیماری
- اکراه یا امتناع مداوم از بیرون رفتن و دورشدن از خانه، رفتن به مدرسه، رفتن به محل کار و .. به علت ترس از جدایی
- ترس یا بی میلی بیش از حد در مورد تنها بودن یا بدون شخص دلبسته اصلی بودن در خانه یا محیط های دیگر
- کابوس های مکرر که موضوعات جدایی را دربردارند
- بی میلی یا امتناع مداوم از خوابیدن دور از خانه یا بخواب رفتن بدون نزدیک بودن به شخص دلبسته اصلی
- شکایت های مکرر از علائم جسمانی مانند سردرد، تهوع و … وقتی جدایی از اشخاص دلبسته اصلی روی می دهد یا انتظار می رود روی دهد.
علاوه براین، این ترس و اضطراب و اجتناب حداقل 4هفته در کودکان و نوجوانان و معمولا 6 ماه یا بیشتر در بزرگسالان ادامه دارد و در عملکرد اجتماعی و تحصیلی و شغلی و … فرد اختلال قابل ملاحظه ای ایجاد می کند. نکته مهم اینست که وجود این ملاک ها برای تشخیص الزامی است. اختلال اضطراب جدایی ممکن است بر اثر عوامل محیطی مانند استرس و فقدان روی دهد و یا ممکن است جنبه ژنتیکی داشته باشد. بنابراین بررسی دقیق این ملاک ها و ارزیابی دقیق در فرد مبتلا توسط متخصص باید انجام گیرد. بطور کلی این اختلال از شایعترین اختلال های اضطرابی در کودکان کمتر از 12 سال است. با توجه به تاثیری که این اختلال در کارکردهای معمول فرد دارد ارزیابی به موقع و درمان آن از اهمیت زیادی برخوردار است. خوشبختانه پژوهش هایی که در دهه اخیر به بررسی درمان های اختلالات اضطرابی و همینطور درمان این نوع اختلالات در کودکان پرداخته، نتایج خوبی از بهبود علائم گزارش کرده است. پس برای ارزیابی دقیق و در صورت نیاز درمان از یک متخصص کودک کمک بگیرید.
پاسخ داده شده
مشکلات پیش از ازدواج
دسته بندی: رابطه
۲ مرداد ۹۶
تعداد بازدید: 204
سلام خسته نباشید
خانمی 22 ساله هستم فرزند ارشد خانواده دانشجوی ترم آخر کارشناس پرستاری
چند ماهیه با یکی از اقواممون تو رابطه آشنایی قبل از ازدواج هستم . اعتمادی به مردها نداشتم تا این آقا وارد زندگیم شد و کل تصورات غلطم نسبت به مردها رو عوض کرد و رفتار خوبش باعث شده بهش علاقه مند بشم و حس میکنم بهترین فرد برای همسری من هستن
ولی به تازگی خودشون بهم گفتن که قبلا دختری تو زندیگشون بوده که علاقه ی زیادی بهشون داشتن ولی اون دختر ترکشون کرده و حالا وقتی بهشون ابراز علاقه میکنم میگن دروغه یک بار ازم خواستن که ترکش کنم .
از تمام رفتار و صحبتاش متوجه شدم که واقعا دلش نمیخواد ترکش کنم و فقط این رو زبونی میگن با اینکه هیچ پیامی از ایشون دریافت نمیکنم ولی پیامایی که میدم رو سریع ولی مختصر جواب میدن بهم میگن احساسی با مسائل برخورد میکنم ولی خودم اینطور فکر نمیکنم با توجه به رشته تحصلیم دروس روانشناسی زیادی رو پاس کردم و میدونم تجربه تلخ شکست عاطفی در صورتی که اون فرد حمایت کافی نشه چه عواقب بدی میتونه داشته باشه و نمیخوام این شرایط بخاطر من بدتر بشه .فکر میکنم هر انسانی باید تا جایی که میتونه برای فردی که بهش علاقه داره تلاش کنه
چند روزی هم هست که پیامی به ایشون ندادم و هیچ تماسی باهاشون نگرفتم که هر دومون کمی تنها باشیم و به مسائل پیش اومده خوب فکر کنیم و ایشون فرصت اینو داشته باشه که مشکلاتش رو با گذشته اش حل کنه
من مشکلی با گذشته ایشون ندارم و همه عواقبش رو میدونم و میپذیرم همیشه بهشون گفتم که پای احساسم هستم و ترکشون نمیکنم ولی نمیدونم چطور این موضوع رو باید ثابت کنم ؟ واقعا میخوام حرفام رو در عمل بهشون ثابت کنم و حس میکنم این همون چیزیه که ایشونم میخواد
لطفا راهنماییم کنید با توجه به این شرایط کار درست چیه؟
خیلی ممنون
با سلام
بعد از مدتی که از آشنایی تان گذشته درخواست وی برای عدم ادامه رابطه یا تردیدهای وی برای رابطه جدید و مطرح کردن رابطه قبلی، می تواند نشاندهنده عدم آمادگی وی برای برقراری رابطه جدید باشد. در حال حاضر ایجاد فاصله و صرفا فکرکردن وی به رابطه قبلی یا رابطه اش با شما به بهبود رابطه کمک نمی کند. در صورتی که از نظر وی رابطه قبلی برایش اذیت کنندست یا در رابطه فعلی تاثیرگذار است حتما مراجعه به روانشناس ضرورت دارد. رابطه دوطرف است و هر دو علاوه بر شرایط و ویژگی های شخصی باید آمادگی برای ازدواج داشته باشند. اگر تنها مشکل وی موضوعی است که مطرح کردید، علاوه بر کمک شما به کمک متخصص هم نیاز است.
پاسخ داده شده
حسودي شوهرم
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۳۱ تیر ۹۶
تعداد بازدید: 237
سلام خسته نباشيد ببخشيد من الان يك هفته اس كه با دوست پسر سابق خودم عقد كردم متاسفانه يا خوشبختانه نميدونم ولي ايشون نسبت به هر كسي كه من بهش توجه كنم حسودي ميكنه.مثل برادرم بچه خواهرم و..و تو خلوت خودمون يا بهشون توهين ميكنه يا تو رو خودشون به اونا انقدر بي احترامي ميكنه كه من احساس خجالت ميكنم
مخصوصا با برادر كوچيكتر من اصلا خوب نيست لطفا بگيد من چيكار كنم
من هم وقتي رفتار اين اقارو با برادرم ميبينم داغون ميشم چون واقعا ميبينم كه برادر من هيچ كار بدي نكرده
با سلام
باید به این توجه کنید که نگرانی های وی از توجه شما به دیگران چیست؟ و آیا این میزان نگرانی را در سایر روابطش با دیگران دارد یا فقط در رابطه با شما اینگونه است و اینکه در دوران دوستی نیز این موضوع در رابطه شما وجود داشته یا اخیرا ایجاد شده است و اگر قبلا اینگونه نبوده چه چیزی منجر به تغییر شده است. از طرفی رفتار شما و نحوه برخورد شما با این نوع رفتارها نیز اهمیت دارد. درباره این موارد نیاز به بررسی و ارزیابی دقیق وجود دارد و با درک علل رفتار و تعارضات فعلی در رابطه بهتر می توان کمک کرد.
پاسخ داده شده
مشکل باهمسر
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۲۸ تیر ۹۶
تعداد بازدید: 241
باسلام من ۳۲هستم سه ساله ازدواج کردم با عشق وعاشقی ازدواج کردیم خانواده همسرم خیلی سد راه ازدواج ما شدن ولی با پافشاری من و شوهرم ازدواج کردیم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم.اوایل ازدواج من شماره ای تو گوشی شوهرم میدیم که شک کردم بعد متوجه شدم که شماره متعلق به ی دختر خانومه که قبلا با شوهرم دوست بوده به روی خودم نمی اوردم که متوجه شدم چون واقعا شوهرم هیچ چیزی برام کم نمیزاشت وخیلی ابراز علاقه میکرد.تا حدود ۱۱ ماه پیش که تصمیم گرفتیم بچه دار شیم ومن باردارشدم تو ماه ششم بودم که یه شب که همسرم خیلی خسته بود وخوابید من طبق روال همیشه که ساعت موبایلشو رو زنگ میزاشتم واسه فردا صبح متوجه چند پیام شدم کنجکاوانه شروع به خوندن کردم پیام از طرف خانومی بود …من شروع به چت کردن با اون خانوم شدم وطرف مقابل فکر میکرد من شوهرم هستم …از دوستی با شوهرم میگفت …من ازش خواستم واسم عکس بفرسته واون فرستاد متوجه شدم او زنه یکی از فامیلای شوهرمه که مدتی بود شوهرم خیلی میخواست باهاشون رابطه داشته باشیم…خلاصه اون شب گذشت ومن به روی خودم نیوردم ولی مادام به شوهرم میگفتم دوست ندارم باهاشون رفت وامد کنیم ولی اون هربار ی طوری باهاشون رفت وامد میکرد تا دوماه بعد که من ماه هشتم بارداری بودم ی شب که خواب بودم یهو از خواب پریدم متوجه شدم که همسرم کنارم بیداربود تا متوجه من شد رفت زیر پتو …بعداز ی ربع که همسرم خوابید من موبایلشو نگاه کردم داشت با اون زن چت میکرد ویادش رفته بود پاک کنه حرفای عاشقانه وسکسی ردوبدل میکردن واینکه همسرم میگفت از من خسته ست و حوصله مو نداره …فردای اون شب من باشوهرم صحبت کردم وگفتم همه جریانو میدونم اول انکارکرد وجبهه گرفت بعد که فهمید جریان لو رفته اومد بغلم شروع به گریه کرد واظهار پشیمونی که من اشتباه کردم منو ببخش البته من بهش گفتم که طلاق میخوام و دیگه پیشت نمیمونم …حالا بعد از گذشت سه ماه هنوز بهش اعتماد ندارم همش فکرمیکنم پیش اون زنه میره یا باهاش در ارتباطه لطفا منو راهنمایی کنید چکار کنم…اینم اضافه کنم که ابراز علاقه همسرم از اول تا حالا به من خیلی شدیده همه جا باهم هستیم هرچی بگم میخره واسم هرکاری بگم انجام میده
با سلام
منظور از خیانت، هر فکر و احساس و رفتاری است که باید در مورد همسر صورت بگیرد اما بطور پنهانی در رابطه با فرد دیگر انجام می گیرد و اگر همسر متوجه شود طیفی از واکنشها را نشان خواهد داد که ساده ترینش آزردگی خاطر و ناراحتی و شدیدترینش نوعی اختلال بنام اختلال استرس پس از سانحه(به معنی ضربه روانی غیرقابل پذیرش) می باشد. خیانت مفهوم و پدیده ای چند عاملی است نه تک عاملی به این معنی که چندین عامل در ایجاد آن دخیل است و از این عوامل می توان به عوامل شخصی و عوامل مربوط به رابطه و ازدواج و همچنین عوامل اجتماعی اشاره داشت. از عوامل شخصی می توان به ویژگی های هر یک از همسران، نیازها و انتظاراتشان، اختلال شخصیت مانند اختلال شخصیت مرزی یا نمایشی، احساس ناامنی درباره خویشتن و … و از عوامل مربوط به رابطه و ازدواج می توان به کمبود صمیمیت، تعارض های موجود در رابطه و از عوامل اجتماعی می توان به شغل، تشویق دوستان و .. اشاره داشت. و معمولا مجموعه ای از این عوامل وجود دارد. گاهی در این موقعیت و مواجه شدن با خیانت، واکنشهایی مانند انکار، ابراز خشم شدید، یا تهدید به جدایی روی می دهد. تصمیم تان برای ادامه رابطه و کنار آمدن با این اتفاق زمانی بدرستی اتفاق می افتد و اعتمادتان به این رابطه جلب می شود که روی خشم و احساس منفی تان به خیانت همسر کار کنید و ترجیح براینست که در این زمینه به زوج درمانگر مراجعه نمایید.
پاسخ داده شده
احساس سردرگمی در زندگی
دسته بندی: مشاوره فردی
۲۰ تیر ۹۶
تعداد بازدید: 197
سلام. ببخشید من یه مشکل اساسی تو زندگی دارم و اون اینه که تا الان که ۳۲ سالمه بارها از این شاخه به اون شاخه پریدم و کارهای زیادی رو شروع کردم و نصف کاره رها کردم، این خیلی حس بدی بهم میده، یعنی خوشحال نیستم. و باعث شده که آدم خیلی تنبلی باشم. صبح ها اصلا نمیتونم زود بیدار شم حتی اگر کار مهمی داشته باشم.
با سلام
دلیل تغییر مسیر در زندگی به دلایل مختلفی می تواند باشد؛ برای مثال، اهمالکاری، کمالگرایی، و یا گاهی از ابتدا مسیر و اهداف درستی انتخاب نشده است و با ارزش هایم همخوانی ندارد و یا گاهی وارد شدن به مسیر اما نرسیدن به آنچه درنظر داشتم و دلسردی و ناامیدی و از دست دادن انگیزه منجر به رها کردن کارها می شود. با توجه به اینکه سال ها این مشکل در زندگی و رسیدن به اهدافتان مشکل ایجاد کرده و احتمالا راهکارهایی که تاکنون به تنهایی بکار گرفته اید مفید واقع نشده است، مراجعه به متخصص برای ارزیابی دقیق و انجام مداخلات ضروری بنظر می رسد.
پاسخ داده شده
اثبات عشق
دسته بندی: رابطه
۱۵ تیر ۹۶
تعداد بازدید: 206
سلام آقای مشاور
نامزد من چند وقت است گیر داده که تو باید عشقت رو به من ثابت کنی لطفا مرا راهنمایی کنید که چجوری این مشکل را حل کنم؟
و اگر می شود جواب به ایمیلم ارسال شود
سلام
در مورد رابطه و طول مدت رابطه و … نیاز بود بیشتر توضیح داده می شد اما درباره سوالی که مطرح کردید، موضوع مهم بررسی نگرانی های نامزدتان است و اینکه چرا الان و بعد از این مدت این خواسته را از شما دارد و در حال حاضر چه افکاری منجر به این شده است؟! پس بهتر است در مورد نگرانی ها و افکاری که در مورد رابطه و احساس شما نسبت به وی دارد، خیلی روشن و دقیق با هم صحبت کنید.
پاسخ داده شده
مشکل در قطع کردن رابطه
دسته بندی: رابطه
۱۲ خرداد ۹۶
تعداد بازدید: 187
با سلام
من پسری 27 ساله هستم که با خانواده زندگی میکنم. در طول زندگی یکی دوبار رابطه ناموفق داشتم و همیشه فکر میکردم مشکل از جانب من هست چرا که من از طرفم سرد میشدم. تا اینکه چندماه پیش با دختری آشنا شدم و یک رابطه ای را آغاز کردیم که هر دو میدونستیم چه چیزی از رابطه میخواهیم. اما خیلی زودتر از آنچه که فکرشو میکردم از ایشون سرد شدم و عذاب وجدان خودم و پیامهای عاشقانه مکرر ایشون زندگی من را تحت تاثیر قرار داده.
ایشون دختر تنها با مشکلات خانوادگی خاص هستن و من تا زمانی خودم را مسئول در قبال ایشون میدیدم اما الان واقعا بریدم. واقعا نمیدونم چکار کنم. درواقع هم ادامه رابطه برام غیرقابل تصور هست، و هم دیدن ایشون در این وضعیت عذابم میده و باعث شده نسبت به خودم هم حس بدی داشته باشم. حتی ایشون با علم به اینکه رابطه ما دوامی نداره و هنوز اصرار بر ادامه رابطه دارند. ما نزدیک دو ماه پیش از هم جدا شدیم و از اون زمان تا چند وقت پیش حس میکردم در زندگی من هیچ کسی نخواهد آمد.
بعد از این 2 ماه، به سبب کارم با خانمی آشنا شدم که جذابیت رفتاری ایشون برای من بیش از هر دختر دیگه ای بود به گونه ای که حتی هم کلام شدن با ایشون یه شادابی خاصی در وجودم شعله ور میکرد که با توجه به سن من و شناختی که از خودم داشتم برای من کاملا عجیب بود. از طرفی از لحن ایشون و سوالاتشون در چند بار محدودی که با هم صحبت کردیم، اینطور حس کردم که این احساس دو طرفه است و کم کم حس کردم شاید شادابی به زندگی من هم سری میزند. از طرفی چون همکارم بودند و به خاطر ترس از تجربیات قبلی هرگز ایشون را از احساس قلبی خودم آگاه نکردم. تا همین چند روز پیش که ایشون ناگهان و در کمال تعجب اقدام به بی پاسخ گذاشتن پیام های من کردند که شوک بزرگی برای من بود و از طرفی دختری که قبلا باهاشون در رابطه بودم (همون خانمی که در ابتدا عرض کردم) با پیام های احساسی شدید و لحن غم انگیز گریه ها در پیام های صوتی و اصرارهای مکرر برای ادامه رابطه، من را در حالت روحی فوق العاده متزلزلی قرار داده و واقعا درمانده شدم.
واقعا اگر لطف کنید و من را از این سردرگمی مرگبار نجات بدید ممنونتون میشم.
پاینده باشید

پاسخ داده شده
بدبینی همسر
دسته بندی: مشاوره زناشویی
۱۲ خرداد ۹۶
تعداد بازدید: 197
با عرض ادب و احترام
بسيار با همسرم مشكل دارم. خيلي بدبين است و همش فكر ميكنه من دارم بهش خيانت ميكنم و دروغ ميگم و زير و رو ميكشم. در صورتي ك من واقعا دوستش دارم و با هيچ كسي هم ارتباط ندارم و از وجودش بسيار راضي هستم و اينقدر باهاش صميمي هستم و در كنارش احساس ارامش ميكنم ك هيچ مردي ب نظرم نمياد.
ولي متاسفانه خودم خوب ميدونم ك زن تو چشمي هستم و بگو و بخند ولي اصلا طوري شده كه من وقتي حتي یه حرف روزمره و عاميانه هم ميخوام با يه اقايي بزنم بخدا ميترسم.
شوهرم حرفها و تهمت هاي خيلي زشتي به من ميزنه. روز ب روز هم ب جاي اينكه بهتر بشه بدتر ميشه. ديگه صبوري و محل نذاشتن هم فايده نداره همه رو امتحان كردم. فقط شوهرم رو بدتر كرده هر سال حرف هاش بدتر و تهمت هاش بيشتر ميشه. من خيلي دوسش دارم ولي ديگه تحمل كارهاشو و حرفهاشو ندارم. ما سال 84 با هم در ايران اشنا شديم و از سال 85 رسما با هم زندگي كرديم. من ازدواج دومم هست و از ازدواج اولم يه دختر دارم ك زمان اشنايي با همسرم هنوز ب دنيا نيومده بود. شوهرم با دخترم و خانوادم هم بسيار بسيار مشكل داره. همش بي ادبي و بي احترامي می کند. حالا خانوادم زياد مهم نيستن چون زندگي خودم برام مهم تره، ولي بد رفتاري با دخترم ك مجبور شدم ب خاطر بد رفتاري هاي شوهرم بهش بگم ك ايشون پدر واقعي ش نيست رو نميتونم تحمل كنم. در ضمن من يه دختر هشت ساله هم از همين شوهرم دارم.
كلا تو خونمون آرامش از بين رفته، ب كمكتون خيلي احتياج دارم. شوهرم قبلا ازدواج نكرده براي همين فكر ميكنه در حق منو و دخترم لطف كرده ك با ما مونده. خانواده همسرم همگي از بزرگ و كوچيك عاشق من هستن. تمام ايراني هاي شهرمون از من به خوبي ياد ميكنن و همه منو دوست دارن الا شوهرم.
امروز براي اولين بار بهم گفت ك من با دوست صميميش رابطه داشتم. خدايا دلم ميخواست با چاقو تكه تكه اش كنم. از خودم حالم بهم ميخوره كه منو اينقد كثيف ميبينه. خودمو كنترل كردم و فقط حرص خوردم و ريختم توي دلم. اخه اين حرف خيلي سنگينه براي يه زن، براي خودم و خودش متاسف شدم.
به كمكتون احتياج دارم خودم كه فكر ميكنم راهي به جز جدايي نيست اميدوارم بشه ك باهاش صحبت كنيد من حتي ميتونم شماره تماسش رو بهتون بدم ك از طريق ايمو يا واتساپ باهاش تماس داشته باشين و مشاوره بهشون بدين. ما واقعا ب بن بست رسيديم ميدونم. خودش بيشتر از من تو اين اتيش شك داره ميسوزه ولي بلد نيستم بهش ثابت كنم از كاه كوه ميسازه برا خودش و ميبافه و ميره بالا.
ممنون از وقتي كه ميزارين. واقعا براتون دعا ميكنم.

پاسخ داده شده
مشکل با نامادری
دسته بندی: مشاوره فردی
۱۲ خرداد ۹۶
تعداد بازدید: 102
سلام
من ٢٢ سالم هستش، الان حدود ٧ سالي هستش كه ايران نيستم و در آلمان با پدر و و خواهرم و بردار كوچكم و زن بابا و برادر ناتني ام كه ١٢سالش هست زندگي ميكنم. من بزرگترين فرزند هستم. ما (من و خواهرم) با اين خانوم كه زن بابا به حساب مياد از كودكي آشناييت داريم، در واقع هميشه با شوهرش با ما بودند و پدر من هميشه حمايتشون مي كرد اما چند سال بعد شوهر اين خانوم بخاطر اعتياد شديد فوت ميشه. آن زمان پدر من ايران نبود.
از اينجا شروع ميكنم كه مادر من وقتى پدرم المان بود ازش طلاق گرفت و من و خواهرم سرگردون شديم براى همين مادر جون و پدرجون از سمت مادري ما رو بيرون كردند و به خانه پدريمون رفتيم اما اون ها هم از ما خسته شده بودن كه حق داشتند تعدادشون بالا بود. پدرم با اين خانوم ازدواج كردن بطور غيابى و ما رو چند سالى نگه داشت. تا اينكه اومديم المان.
مشكلات زيادي بود اما حل شدند. الان من با يكي از پسرهاي فاميل دورش نامزد كردم. من و نامزدم هر حركتي که ميكنيم حسادت ميكنه به من و هميشه از خودش تعريف ميكنه. اين داستان خيلي من و ديوونه ميكنه طوري كه شب و روز گريه ميكنم. سنش ٣٣ هستش اما يجوري جلوي نامزد من ميگرده كه حتي اون هم ميفهمه که حس كينه بهش داره. خيلي خستم از اين وضعيت. الان ما ميخواييم ازدواج كنيم و اون تو همه چي دخالت ميكنه. حتي روي حسادت زودتر از ما عروسي بزرگي گرفت. خيلي جلوي خانوادم كوچيك شدم. الان هم تصميم داره بچه دار بشه. فكر كنيد اخه …
بعد يه مشكلي كه داره همش ميخواد خودش و به نمايش بذاره و بگه من خوشگلم و از همه سر تر هستم! زشت نيست زن زيبايي هستش اما نبايد از خوشگلي و حتي اينكه رفته حموم موهاي بدنشو زده بياد به نامزدم بگه. امسال خانواده نامزدم براي عروسي ما ميان پيشمون و من از الان استرس اين و گرفتم كه باز كاري نكنه كه من كوچيك بشم جلوشون. حتي تصميم داره به عنوان مادرزن برامون با چاقو برقصه حتي رقص هم تمرين كرده..
من خجالت ميكشم خيلي خستم ذهنم. خيلي ضعيف شده …
كاش كمكم كنيد. دارم كم ميارم از دستش ميخوام فرار كنم منتظر جوابتون هستم.
