فهرست مطالب
برای درک بهتر این موضوع و کمک به آرامسازی ذهن و بدن، میتونید به ویسی که دکتر کهدویی (از درمانگران سیمیاروم) در همین رابطه آماده کردند گوش کنید. این فایل صوتی به شما کمک میکنه مفاهیم مقاله رو عمیقتر لمس کنید و قدمی برای بازگردوندن حس ایمنی بردارید.
مغز نمیفهمه جنگ تموم شده
حتی وقتی همهچیز به ظاهر به حالت عادی برگشته، ممکنه هنوز حس کنید مضطرباید. بدن آرام نگرفته، ذهنتون هنوز در حال آمادهباشه، و حسی شبیه به “یه چیزی قراره بشه” باهاتونه. این وضعیت برای خیلیها آشناست و ریشه در فرآیندهای طبیعی مغز داره. اضطراب بعد از بحران، مسئلهای شخصی نیست؛ یک واکنش زیستی به تجربهی خطره.
مغز چطور خطر رو پردازش میکنه؟
مغز انسان برای بقا طراحی شده، نه برای آرامش. وقتی نشانهای از خطر دریافت میکنه (مثل صدای انفجار یا تصاویر خبری)، ساختارهایی مثل آمیگدالا به سرعت هشدار میدن. حتی بعد از تموم شدن خطر، مغز ممکنه همچنان در وضعیت هشدار باقی بمونه، چون نمیتونه با قطعیت بگه “دیگه امنه”.
بر خلاف تصور، مغز فقط به واقعیتهای بیرونی واکنش نشون نمیده، بلکه به حافظه، برداشتهای ذهنی و حتی پیشفرضهای تهدید هم پاسخ میده. یعنی اگر بارها در شرایط ناامن بودهاید، مغز میتونه با کوچکترین محرک، همهی آن تجربهها رو بازفعال کنه.
مثلاً:
- اگر شبها با صدای آژیر در دوران حمله موشکی بیدار میشدید، ممکنه بعد از جنگ هم با صدای موتورسیکلت یا بوق ماشین از خواب بپرید.
- ممکنه در خیابون به ماشین پلیس یا آمبولانس که قبلاً نشونه خطر بوده، واکنش شدید نشون بدید، حتی وقتی تهدیدی در کار نیست.
ترومای پنهان: وقتی بدن فراموش نمیکنه
واکنش روانی ما به بحران فقط مربوط به اتفاقات واضح نیست. حتی تجربهی ناتوانی در کنترل شرایط، شنیدن اخبار بد، یا ترس برای عزیزان میتونه نوعی ترومای روانی پنهان ایجاد کنه. در این حالت، بدن و ذهن همچنان در آمادهباش میمونن، حتی وقتی ظاهراً “همهچیز تموم شده”.
مثال:
- فردی که مجبور شده در پناهگاه ساعتها منتظر بمونه، ممکنه هفتهها بعد از جنگ، در مکانهای بسته دچار احساس خفگی یا تنگی نفس بشه.
تفاوت ترس طبیعی و اختلال اضطراب پس از بحران

گاهی اضطراب بعد از بحران، طبیعی و گذراست. اما گاهی به شکلی مزمن باقی میمونه که ممکنه وارد حوزهی اختلال استرسی پس از سانحه (PTSD) یا اختلال تطابق بشه:
- خوابهای مکرر و ناخوشایند از اتفاقات
- پرهیز از مکانها یا چیزهایی که یادآور بحران هستند
- گوشبهزنگ بودن دائمی (مثلاً از جا پریدن با صدای کوچک)
- احساس گناه زندهمانده یا بیحسی هیجانی
این وضعیتها نیاز به بررسی تخصصی دارن و نباید تنها با “زمان بگذره درست میشه” رها بشن.
چرا مغز هنوز در آمادهباشه؟
دلایل زیادی وجود داره:
- محرکهای محیطی همچنان وجود دارن: حتی اگر صدای آژیر خاموش شده، رسانهها، گفتوگوها و فضای مجازی ممکنه تهدید رو زنده نگه دارن.
- تجربهی ناتوانی یا بیپناهی: احساس نداشتن کنترل در بحران باعث آسیبپذیری بیشتر میشه.
- الگوهای بدنی تثبیتشده: بدن وقتی در تنش مزمن قرار بگیره، یاد میگیره چطور در اون حالت بقا پیدا کنه؛ و برای ترک اون نیاز به بازآموزی داره.
چطور به مغز و بدنمون کمک کنیم بفهمن “دیگه خطر تموم شده؟”
✅ بازسازی حس ایمنی:
- محیط اطراف رو آرامتر و پیشبینیپذیرتر کنیم: نور طبیعی، سکوت نسبی، نظم، عطر آشنا
- برنامههای روزمره، حتی در سطح ساده (صبحانه، مرتبکردن تخت، قدم زدن)
✅ تغییر روایت ذهنی:
- به جای فرار از خاطرات، بازگویی اونها در بستر امن مثل نوشتن یا درمانگری
- شناسایی افکاری که هنوز خطر رو فعال میکنن (مثل «هنوز ممکنه دوباره شروع بشه»)
✅ تنظیم سیستم عصبی:
- تمرینات تنفسی، یوگا، مدیتیشن یا فعالیت بدنی منظم
- مراقبههای بدنآگاهانه (Body Scan) برای آرامسازی تدریجی
✅ تجربهی لذت و ارتباط انسانی:
- دیدن آدمهایی که حس حمایت و مهربونی منتقل میکنن
- لحظههای لذت ساده: یک چای گرم، موسیقی خاطرهانگیز، تماس با طبیعت
کی باید کمک حرفهای بگیریم؟
اگر اضطراب، ترس یا احساس بیقراری بیش از دو هفته ادامه داره، یا خواب و تمرکز و روابط شما رو مختل کرده، مراجعه به روانشناس ضروریه. کمک گرفتن نشونهی آسیبپذیری نیست، نشونهی مراقبته.
و در آخر:
تموم شدن جنگ یا بحران، به معنی تموم شدن اثرات روانی اون نیست. مغز ما برای محافظت از ما برنامهریزی شده، اما گاهی بیش از حد درگیر هشدار میمونه. با مهربانی، آگاهی و مراقبت میتونیم بهش کمک کنیم که بفهمه: “دیگه امنه.”


