فهرست مطالب
- گفتوگویی درباره مثبتگرایی به مناسبت روز جهانی خوشبینی
- تعریف خوشبینی در روانشناسی چیست؟
- این انتقادات به روان شناسی مثبت در چه زمینهای و چرا شکل گرفت؟
- موج دوم روانشناسی مثبت چه میگوید؟
- در ارتباط با احساسات یا هیجانهای مثبت چطور میتوانیم جنبهی منفی آنها را توصیف کنیم و در نظر بگیریم؟
- باتوجه به جنبههای منفی خصلتهایی مثل خوشبینی که مثال زدید چگونه میتوان همچنان رویکرد خوشبینی را حفظ و از دید روانشناسی مثبت به آن نگاه کرد؟
- یعنی به نوعی باید به ترکیب خوشبینی در کنار واقعبینی برسیم؟
- اگر بخواهیم بگوییم حد و مرز بین خوشبینی مسموم و غیرمسموم چیست آیا میتوان گفت داشتن دیگر مهارتها چون صداقت یا هوش عاطفی همان مرز است؟
- چطور میتوان انسان خوشبینی بود و خوشبینی را برای شرایط مختلف تنظیم کرد؟
- خوشبینی و تنظیم کردن خوشبینی کجای این قضیه قرار میگیرد؟
خانه » عمومی »
گفتوگویی درباره مثبتگرایی به مناسبت روز جهانی خوشبینی
آدمها یا نیمه پر لیوان را میبینند یا نیمه خالی آنرا. شما جزو کدام دسته هستید؟ نسبت به دنیا و زندگی و تمامی اتفاقات آن خوشبینید یا قبل از شروع هر کاری مدام با خودتان تکرار میکنید «این کار هم نمیشود! من میدانم؟» جزو هر گروه که باشید نگاه شما به خوشبینی و مثبتگرایی ریشه در چه چیزی دارد؟ یک اعتقاد قلبی یا نگاهی علمی؟ اصلا تاکنون به خوشبینی از دید علمی و روانشناسانه نگاه کردهاید؟ سوم فوریه روز جهانی خوشبینی است. به همین بهانه با دکتر شهریار شهیدی، روانشناس و از مشاوران سیمیاروم گفتوگویی داشتیم تا بدانیم خوشبینی چیست و آیا حد و مرزی دارد یا خیر.
هر سال نخستین پنجشنبه فوریه به عنوان روز جهانی خوشبینی جشن گرفته میشود. روزی برای تقدیر از خوشبینی و نمایش تلاشهایی که برای ارتقای آن صورت گرفته که به ایجاد تفاوت در جوامع منجر شده است. اما خوشبینی از نظر علمی به چه معناست؟ آیا برای خوشبینی میتوان حد و مرزی تعریف کرد؟
تعریف خوشبینی در روانشناسی چیست؟
خوشبینی یعنی تفسیر شناختی ما از وقایع آینده و گذشته براساس یک دیدگاه مثبت صورت میگیرد. به این معنا که فرد وقایعی را که در آینده اتفاق میافتد با این رویکرد که نتیجه یا خروجی خوبی خواهد داشت پیشبینی میکند و رویدادهایی که در گذشته یا حتی حال اتفاق میافتد را با دیدی خوشایند و مثبت ارزیابی و نگاه میکند. یا به عبارت دیگر به ابعاد مثبت آن بیشتر تاکید دارد.
بهطور معمول خوشبینی به عنوان یکی از توانمندیها در انسان شناسایی شده است. بهویژه با شکلگیری نهضت روانشناسی مثبت که در آغاز هزاره سوم در آمریکا شکل گرفت و در حال حاضر هم پیشرفتهای شایانی داشته است.
اما حدود ۱۰ سال پیش از دل همان نهضت روانشناسی مثبت انتقادهای خیلی جدی صورت گرفت و منجر به شکلگیری موج دوم روانشناسی مثبت شد.
این انتقادات به روان شناسی مثبت در چه زمینهای و چرا شکل گرفت؟
بسیاری از پرسشهایی که در ارتباط با روانشناسی مثبت و مثبتگرایی و مثبتاندیشی مطرح میشود از دل همین انتقادات به نهضت روانشناسی و موج دوم آن آمده است. در این زمینه کتابی با نام «موج دوم در روانشناسی مثبت: پذیرش جنبههای منفی زندگی» را ترجمه کردهام که از سوی انتشارات رشد منتشر شده است. این کتاب رویکرد جدیدی را نسبت به مثبتاندیشی و مثبتگرایی از نظر علمی ارایه میدهد.
موج دوم روانشناسی مثبت چه میگوید؟
موج دوم براساس چند پیشفرض استوار شده است. یکی اینکه احساسات و هیجانات منفی نیز در انسان نقش دارند، حتی نقش مثبت. هرچند روانشناسی مثبت این موضوع را نادیده نمیگیرد. یعنی به همان اندازه که جنبه تاریک زندگی ما مهم است. جنبههای مثبت هم اصالت دارند. اما موج دوم میگوید فقط این نیست که ما جنبههای منفی را در زندگی تصدیق کنیم؛ بلکه باید جنبههای منفی را هم در زندگی انسان دخیل بدانیم. در حقیقت در کنار جنبههای مثبت آنها را قسمت واقعی از تجربه انسانی قلمداد کنیم. رکن دوم این نظریه میگوید بسیاری از جنبههای منفی ما در حقیقت میتواند مثبت و برعکس بسیاری از هیجانات و احساسات مثبت میتواند منفی باشد. برای مثال خشم به عنوان یک هیجان منفی معمولا شناخته میشود. درحالیکه نه تنها در بسیاری از مواقع به این خشم نیاز است؛ بلکه اگر نباشد میتواند به ضرر انسان تمام شود. پس ما نه تنها باید خشم را تجربه کنیم؛ بلکه باید آنرا برای گرفتن حق خودمان بهکار ببندیم. حتی اضطراب یا ترس هم میتواند برای انسان خیلی مثبت و سودمند باشد. در نتیجه یک رابطه دیالکتیک بین هیجانها وجود دارد.
در ارتباط با احساسات یا هیجانهای مثبت چطور میتوانیم جنبهی منفی آنها را توصیف کنیم و در نظر بگیریم؟
خصلتهای مثبتی مثل بخشایش یا خوشبینی میتوانند جنبههای بسیار منفی داشته باشند. همین تعریف ما از خوشبینی که در ابتدای بحث داشتیم نشان میدهد اگر فرد همه چیز را با دید مثبتی ارزیابی کند، حتی ممکن است خطرناک باشد. برای مثال یک فرد خوشبین همینطور که تحقیقات هم نشان داده و تایید کرده احتمال دارد رفتارهای پرخطر بیشتری از خودش نشان دهد. چراکه از نظر خودشان اتفاق خاصی نمیافتد و خطری آنها را تهدید نمیکند.
درصد بالایی از افراد سیگاری، سیگار را ترک نمیکنند چون اعتقاد دارند هرچند سیگار چیز خطرناکی است اما من خوشبینم و برای من اتفاقی نمیافتد. حتی افرادی را با انگشت نشان میدهند که عمر طولانی داشتهاند و تمام عمرشان سیگاری بودهاند. از سوی دیگر افرادی که در حال زندگی میکنند و خوشبین هستند ممکن است به کسانی اعتماد کنند که کلاه سرشان بگذارند یا برای آنها خطری داشته باشند. به عبارت دیگر این خوشبینیها در حد سادهلوحی ممکن است کار دست آنها بدهد.
خوشبینی نسبت به وقایع گذشته نیز میتواند تبعات فریبدهنده و تجزیه و تحلیل نادرست گذشته را در پی داشته باشد. البته خوشبینی نسبت به گذشته یک خصوصیت انسانی است. یعنی همه ما فکر میکنیم که گذشته بهتری داشتهایم، نسبت به آیندهای که انتظار ما را میکشد یا حالی که تجربه میکنیم. دیدن جنبههای مثبت گذشته باعث میشود همیشه در یک نوع حسرت و درگیری با گذشته باقی بمانیم.
باتوجه به جنبههای منفی خصلتهایی مثل خوشبینی که مثال زدید چگونه میتوان همچنان رویکرد خوشبینی را حفظ و از دید روانشناسی مثبت به آن نگاه کرد؟
آن چه که موج دوم روانشناسی مثبت مطرح میکند، این است که جنبه مثبت خوشبینی را باید در خصوصیات دیگر جستجو کنیم. یعنی فرد در کنار خوشبینی خصائل مثبت دیگری نیز یدک بکشد. برای مثال صداقت، کنجکاوی، خلاقیت یا هوش عاطفی. تا با کمک و امداد از این توانمندیها در کنار خوشبینی یا انتظار برای رخ دادن اتفاقات خوب بتواند واقعبینانهتر به دنیایی که در آن زندگی میکند نگاه کند. همچنین ارزیابی دقیقتری از رویدادهایی که اتفاق میافتد، داشته باشد.
یعنی به نوعی باید به ترکیب خوشبینی در کنار واقعبینی برسیم؟
فقط تکیه کردن بر خوشبینی الزاما به فرد کمک نمیکند؛ بلکه فردی که میتواند به صورت واقعبینانه اوضاع را کنکاش و تفسیر کند، موفقتر است. البته یک نکته را نباید نادیده گرفت. در دنیایی که ما زندگی میکنیم اگر بخواهیم واقعبینانه به جهان نگاه کنیم چندان بهرهای نمیبریم. زیرا در دنیایی که در آن زندگی میکنیم خیلی اتفاقات خوبی در ذات آن نمیافتد یا دستکم اگر بخواهیم همچنان خوشبینانه نگاه کنیم، اتفاقات خنثی رخ میدهد. بنابراین نمیتوان انتظار داشت باتوجه به رفتارهایی که ما میکنیم، حتما آینده درخشانی پیش روی جهان باشد. طبیعت نیز بهطور کلی خنثی است. بنابراین مثبت و منفی بودن جهان بسته به برداشت ما از رویدادهاست.
اگر بخواهیم بگوییم حد و مرز بین خوشبینی مسموم و غیرمسموم چیست آیا میتوان گفت داشتن دیگر مهارتها چون صداقت یا هوش عاطفی همان مرز است؟
من اسم آنرا مرز نمیگذارم. چون شاید مرزی وجود ندارد یا به تعبیر دیگر مرز خیلی مبهم و گسترده است. از سوی دیگر با واژه مسموم و غیرمسموم مساله دارم. چون به هر حال اگر منظور از مسموم و غیرمسموم همان مثبت و منفی باشد ما نشان دادهایم چنین چیزی وجود ندارد. چراکه مثبتها میتوانند منفی و برعکس منفیها، مثبت باشند. اما پیچیدگی و ظرافت قضیه را در این میبینم که خوشبینی مثل خیلی از خصائل مثبت و توانمندیهای دیگر انسان ابزاری است برای اینکه بتوانیم با دنیای خودمان سازگار شویم. به عبارتی برای دنیای خودمان معنا پیدا کنیم. دیدگاه وجودگرایی که موج دوم روانشناسی مثبت از آن الهام گرفته و تحت تاثیرش بوده، معتقد است دنیا بهطور خاص معنایی ندارد و بیمعناست و قرار نیست معنایی باشد. آنچه که ما آنرا معنا مینامیم تفسیری است که ما به دنیا و بیمعنایی آن میبخشیم. در نتیجه من اشکالی در این نمیبینم که ذهن من بخواهد من را فریب دهد. چون من در دنیایی زندگی میکنم که بیمعناست و این معنایی که من به زندگی میبخشم مسلما باتوجه به شرایط فعلی من، خواستهها و لذتهای ذهنی و جسمانیام شکل میگیرد. خوشبینی از این جهت حد و رمزی ندارد. اما مثل هر چیزی دیگری ما آنرا تنظیم میکنیم.
چطور میتوان انسان خوشبینی بود و خوشبینی را برای شرایط مختلف تنظیم کرد؟
سازهای مثل امید را در نظر بگیرید. امید به این معنا که من هدفی دارم و برای رسیدن به این هدف مسیر را میشناسم. در عین حال خودم را مسئول و عاملی برای رسیدن به این هدف میدانم. حالا هرچهقدر هدف و مسیر من روشنتر و عاملیت من پررنگتر باشد من امیدوارتر هستم. این تعریفی است که برای امید در روانشناسی مطرح میشود. اما این موضوع یک شمشیر دو لبه است. چون باید دید امید قرار است با ما چهکار کند؟ این موضوع باید برای ما روشن باشد و واقعبینانه بگوییم آیا این کار را میتوانیم یا نمیتوانیم انجام دهیم. میخواهیم یا نمیخواهیم انجام بدهیم. اگر امیدوار بشویم، مستلزم این است که احتمال واقعبینانه قابل توجهی برای رسیدن به هدفمان داریم.
حالا برای اینکه واقعبینانه عمل کنیم در بسیاری از مواقع مجبور هستیم هدف خودمان، مسیری که میخواهیم به آن برسیم و تواناییهایمان را ارزیابی و تنظیم کنیم.
خوشبینی و تنظیم کردن خوشبینی کجای این قضیه قرار میگیرد؟
در فرآیندی که برای هدفمان درنظر میگیریم باید در عین حال برای نرسیدن به آن هدف نیز آماده باشیم. پس اگر به آن هدف نمیرسیم از آن صرفنظر و اهداف را دوباره تنظیم کنیم. آدم خوشبین چنین موجودی است. یعنی اگر بخواهیم برای او حد و مرزی تعیین کنیم، آن حد و مرز همینجاست. خوشبین فردی است شجاع، از اینکه ناامید شود و امیدش تغییر کند، واهمهای ندارد. اگر انتظاراتی که از دنیا دارد برآورده نشود، خیلی اذیت نمیشود و مرتبا در حال تنظیم کردن انتظارات خودش از جهان است. از سوی دیگر اینگونه فکر نمیکند که هرچه پیش آید خیر اوست. این طرزفکر دیدگاه خوشبینانه نیست؛ بلکه یک دیدگاه شاید احمقانه باشد. فرد خوشبین این توانایی را دارد و خواهان آن است که کارها و تصمیماتی که میگیرد به خیر و نفع او تمام شود.
برگرفته از سایت سیمیاروم