فهرست مطالب
- آیا اهمال کاری و گرایش به تعویقانداختن کارها یک بیماری است؟
- چرا دوست داریم کارها را به تعویق بیاندازیم و اهمال کار باشیم؟
- چه عوامل دیگری میتواند زمینهساز این اهمال کاریها باشند؟ آیا عوامل بیرونی نقشی در این موضوع دارند؟
- یعنی میتوان گفت وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعهی ما به اهمال کاری دامن میزند؟
- اهمال کاری چه اثراتی بر زندگی روزمره افراد میگذارد؟
- مراجعانی دارید که به دلیل اهمال کاری و برای درمان آن به شما مراجعه کنند؟
- مداخله روانپزشک یا روانشناس در اصلاح اهمال کاری چه نقشی دارد و چقدر نقش درمانگر میتواند موثر باشد؟
خانه » مهارت های زندگی »
یک متخصص روانشناسی میگوید هرچند اهمال کاری آن روی سکهی کمالطلبی است اما فشارهای بیرونی مانند شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه میتواند منجر به اهمالکاری در افراد و بالا بردن آمار آن شود. در حقیقت اهمالکاری نوعی سردرگمی در مقابل موقعیتی است که شما نمیدانید باید چهکار کنید.
سیمیاروم به تازگی گزارشی از بررسی نتایج تست اهمالکاری منتشر کرد. نتایج این تست قابل تأمل است. از میان ۱۵۵۳ شرکتکننده در بازه زمانی مشخص شده، تنها سه نفر اهمالکار نبودهاند. ۲۴۹ نفر کمی اهمالکار، ۷۳۰ نفر اهمالکار، ۵۲۴ نفر اهمالکار زیاد و ۴۷ نفر به شدت اهمالکار بودهاند. در گفتوگویی با دکتر عزیزاله تاجیک اسماعیلی، عضو هیاتعلمی و رئیس دانشکدهی روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه خوارزمی عوامل موثر در بالا بودن این آمارها را بررسی کردیم که در ادامه میخوانید.
آیا اهمال کاری و گرایش به تعویقانداختن کارها یک بیماری است؟
کلمهی بیماری را خیلی برای اهمالکاری بهکار نمیبریم. اما به هرحال اهمالکاری یک اختلال و مشکل است. البته هر اختلالی به نوعی یک بیماری است. وقتی موضوع سلامت را مطرح میکنیم، نبودن سلامت به معنای بیماری است. اما از آنجا که کلمهی بیماری بار سنگین منفی دارد سعی میکنیم از بهکار بردن آن پرهیز کنیم.
چرا دوست داریم کارها را به تعویق بیاندازیم و اهمال کار باشیم؟
اهمالکاری بهطور معمول یک روی سکهی کمالطلبی همراه با حالتهای هیجان و هیجانمداری است. بعد سوم آن نیز فقدان جراتورزی و مهارت در انجام کارها و تصمیمگیری است.
زمانیکه این ویژگیها در فردی جمع شود آن فرد ممکن است اهمالکار شود. به این دلیل که از یک سو آرزوهایش را نميتواند به هدف و برنامه تبدیل کند و در همان رویاهایش باقی میماند. از سوی دیگر به دلیل روحیهی هیجانمداری و عاطفی بیشتر درگیر عواطف یک موضوع میشود.
شاید شنیده باشید که میگویند «یک نفر با یک غوره سردیش میکنه، با یک مویز گرمیش!» یعنی بلافاصله وقتی اتفاقی میافتد جنبههای مثبت و منفی آن اتفاق بر روی عواطف و هیجان آنها خیلی اثر میگذارد. بهطور معمول افرادی که بیشترهیجانی هستند خیلی فرصت نمیکنند بر روی مسالهای تمرکز و آنرا بررسی و راهحلهای مناسب را پیدا کنند، راه درست را بشناسند و آنرا طی کنند. وقتی ما میخواهیم به یک هدف برسیم باید با عمل پیش برویم نه تصور و خیال. تصور و خیال شروع راه است.
اما وقتی کسی اهمالکار میشود با خیال و آروزهای خودش خوش است، هیچوقت دست به عمل نمیزند. حالا اگر این فرد در زندگیاش وظایف و مسوولیتهایی داشته باشد، مدام آنها را به تاخیر میاندازد. کار امروز را به فردا، فردا را به پسفردا و… گویی انگیزهای ندارد آن کار را انجام دهد یا حتی انگار نیرویی او را از انجام کار باز میدارد. از آنجا که چنین افرادی یاد نمیگیرند در زندگی چه موقع چه کاری را انجام دهند خود به خود مهارتهایشان را از دست میدهند. به همین دلیل چنین پدیدهای در افراد داریم که به آن اهمالکاری میگوییم.
برای این که بدانید آیا اهمال کار هستید یا نه، پیشنهاد میکنیم تست اهمال کاری سیمیاروم را انجام دهید.
چه عوامل دیگری میتواند زمینهساز این اهمال کاریها باشند؟ آیا عوامل بیرونی نقشی در این موضوع دارند؟
گاهی ریشهی اهمالکاری ممکن است در فشارهای بیرونی باشد. باید به این موضوع هم دقت کرد. وقتی در یک جامعهی آماری هزار و ۵۰۰ نفری، بیش از ۷۰۰ نفر اهمالکار هستند میتواند نشاندهندهی این موضوع باشد که یک مشکل اجتماعی وجود دارد.
یک حالتی در زندگی داریم که به آن درماندگی آموختهشده میگوییم. یعنی وقتی کسی برای حل یک مشکل و خروج از بنبست تلاش میکند و این تلاشها یکی پس از دیگری به شکست منجر میشود و بهنتیجه نمیرسد، این فرد کم کم میآموزد که کاری از او برنمیآید. این پدیدهای است که حتی گاهی اوقات ممکن است سیاستهای قدرتها در جوامع به آن دامن بزنند.
مثال آن میتواند همین شرایط کنونی جامعهی ما باشد. مردم نسبت به خیلی از مسایل مانند گرانی، بیکاری و دیگر مشکلات معترض هستند اما آنقدر این فشارهای اقتصادی و اجتماعی زیاد است که کسی نمیتواند کاری انجام دهد یا نمیداند باید چهکار کند.
وقتی کسی نمیداند باید چهکار کند، اهمالکار میشود. به عبارتی بیخیال میشود و منتظر مقدرات مینشیند. این مسایل عوارض و اختلالاتی هستند که ریشههای فردی، روانی، شخصیتی و اجتماعی هم ممکن است در آنها دخیل باشد که باید در جای خود بررسی و شناسایی شوند.
یعنی میتوان گفت وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعهی ما به اهمال کاری دامن میزند؟
وضعیت و عوامل اجتماعی در اهمالکاری بیاثر نیست. در حال حاضر شرایط جامعهی ما شرایط اضطرار است و افراد نمیدانند در این شرایط اضطرار چهکار کنند.
قاعدهای در تحلیل فشارهای روانی وجود دارد. ابتدا وقتی فشار روانی به فرد یا گروهی وارد میشود تمام نیروها بسیج میشوند. در بدن ما نیز چنین است. وقتی عصبانی میشود تمام نیروهای جسمی- روانی ما بسیج میشوند تا آن خطر را از خودمان دور کنیم. زمانیکه بدن فرد یا سازمان روانی فرد مبارزه میکند در مرحلهی مقاومت تمام نیروها بسیج هستند اگر توانست از آن بنبست خارج شود که هیچ. اما اگر نتوانست مرحلهای به وجود میآید که به آن خستگی روانی میگوییم. یعنی شخص تحلیل میرود. یک جامعه هم ممکن است در اثر فشارهای روانی مستمر تحلیل برود. در گفتوگوهای مردم در کوچه و خیابان هم نشانههای این تحلیل روانی را میبینیم. فردی که دچار فروپاشی روانی شده است، اهمالکار میشود. چون فکر میکند هرکاری انجام بدهد نتیجه نمیگیرد. یا فرار میکند یا دست روی دست میگذارد و نگاه میکند. فرار خودش یک نوع واکنش به شرایط فشار است که به دنبال آن ممکن است اهمالکاری هم باشد. یعنی آنکسی که نمیتواند فرار کند، نگاه میکند.
به عبارت دیگر وقتی فرد در زندگی روزمره دچار تعارض میشود، درها به روی او بسته میشوند، چارهای ندارد و کاری نمیتواند انجام دهد، خود به خود دچار فروپاشی میشود. اهمالکاری نوعی سردرگمی در مقابل موقعیتی است که شما نمیدانید باید چهکار کنید.
اهمال کاری چه اثراتی بر زندگی روزمره افراد میگذارد؟
زندگی را فلج میکند. باعث سرایت خستگی و ناامیدی و یأس میشود. وقتی میگویند باید تغییرات اجتماعی ایجاد کنید به همین دلیل است. اگر قرار باشد شما همینطور این فشار را تحمل کنید یک جایی بهم میریزید و دچار فروپاشی و در نتیجه اهمالکاری میشوید.
مراجعانی دارید که به دلیل اهمال کاری و برای درمان آن به شما مراجعه کنند؟
افراد اغلب به دلایل دیگری مراجعه میکنند. برای مثال احساس افسردگی یا احساس عدم موفقیت دارند. در مراجعه متوجه میشویم دچار بیعملی هستند که به آن «فقدان عاملیت» میگوییم. یعنی شخص بیعمل است و قدرت تصمیمگیری ندارد. در چنین مواقعی باید به این افراد مهارتهای تصمیمگیری و جراتورزی آموخت.
مداخله روانپزشک یا روانشناس در اصلاح اهمال کاری چه نقشی دارد و چقدر نقش درمانگر میتواند موثر باشد؟
مداخلات روانشناسی در درمان اهمالکاری میتواند موثر باشد. زمانیکه به افراد مهارتهای تصمیمگیری، حل مساله، جراتورزی بیاموزیم افراد یاد میگیرند بر اهمالکاری و گرایش به تاخیر انداختن کارها غلبه کنند. چراکه فرد اهمالکار در حقیقت فردی است که نمیداند باید چهکار کند. به همین دلیل کار را رها میکند. وقتی یاد بگیرد، بهویژه یادگیری توأم با نتیجهگرفتن و تشویق باشد خود به خود آنرا ادامه میدهد.