فهرست مطالب
خانه » مشاوره زناشویی »
زهرا و رضا زوج فرهنگی بازنشسته ای هستند که تقریبا 30 سال است در کنار هم زندگی کرده اند. زندگی آنها همیشه مثالی از یک زندگی سالم و آرام بوده است که حاصل آن فرزندانی موفق و تحصیل کرده است. اما حالا با رفتن بچه ها سکوتی که سال ها بر رابطه آنها حکمفرما بود، تشدید شده و حرفی برای گفتن به یکدیگر ندارند. از قضا دلیلی هم برای ادامه این رابطه نمی بینند، سال ها تلاش کرده اند یکدیگر را تحمل کنند تا بچه ها به سرو سامانی برسند و حالا وقت آن است که به خود فکر کنند. صدای این طلاق در خانواده همچون بمبی خواهد ترکید. چه کسی باور می کند این زوج که سال ها همه به زندگی آنها حسرت می بردند از هم جدا شوند؟ زهرا لیوان چای خود را زمین می گذارد، تصمیمش را گرفته است. طلاق در میانسالی واقعه ای است که دلایل آن ذره ذره در طول سالیان دراز زندگی مشترک روی هم جمع شده و امروز به یک قیچی تبدیل شده است که قرار است طناب این ارتباط را برای همیشه پاره کند.
در سال های اخیر نرخ طلاق در میانسالی یا اصطلاحا طلاق خاکستری به طول قابل توجهی افزایش یافته است. در دهه های گذشته، فشارهای اجتماعی و تابو بودن طلاق سبب می شد که زوجین تا آخر عمر در کنار هم بمانند و با تمام سختی ها و ناراحتی ها کنار بیایند. اما حالا دوران تفاوت کرده است. طاقت زوج با افزایش سن کمتر می شود و حالا زهرا از خود می پرسد چرا باید به این زندگی مشترک ادامه دهد؟ حالا که بچه ها هر یک به خانه خود رفته اند، او برای حفظ چه چیزی باید تلاش کند؟ زوج های میانسالی که امروز در راهروهای دادگاه دیده می شوند، همان زوج های جوان دیروز هستند که در سخت ترین شرایط خود را ملزم می دانستند که زندگی مشترکشان را ادامه دهند. اما طلاق در میانسالی چه دلایلی دارد؟
دلایل طلاق در میانسالی:
تفکرات نسبت به طلاق تغییر کرده است:
امروزه جامعه به شادی و رضایت فردی اهمیت بیشتری می دهد و همین امر سبب شده است که تحمل سال ها سختی و فشار برای زوجین میانسال دشوارتر شود. تابو بودن طلاق در دوره کنونی به اندازه دهه های پیش نیست. از سوی دیگر، طلاق در میانسالی با انگ جدایی برای یافتن یک عشق جدید همراه نیست. دیگر در این سن والدین زهرا و رضا در قید حیات نیستند که آنها را وادار به ادامه زندگی کنند و به آنها یادآوری کنند که طلاق آنها تصویر بدی در میان فامیل ایجاد می کند.
بحران میانسالی:
در سن 40 تا 45 سالگی افراد زندگی و هویت خود را مورد پرسش قرار می دهند و اقدامات خود را از جوانی تا میانسالی مورد بازبینی قرار می دهند. در این دوره بسیار دیده می شود که افراد به ادامه تحصیل ابراز علاقه می کنند و یا شغل خود را عوض می کنند. با شناخت بیشتر از خود، برخی از زوجین عنوان می کنند که اگر تجربه امروز را داشتند چنین فردی را به عنوان همسر انتخاب نمی کردند. حل نشدن بحران میانسالی می تواند به طلاق خاکستری ختم شود.
سرکوب مشکلات زندگی مشترک:
این گونه زوجین اغلب در طول زندگی مشترک برای آرامش فرزندانشان از خواسته های خود گذشته اند و مشکلات زندگی مشترک را حل نشده سرکوب کرده اند. به علاوه، اختلالات شخصیتی برخی افراد در طول سال ها شدت می گیرد و این باعث می شود که همسر به مرور از او خسته شود و به جدایی تمایل یابد. زهرا سال هاست که از دیر آمدن همسرش، رفیق بازی او و بی هم زبان بودن رنج می برد اما از همه این مشکلات به خاطر بودن در کنار فرزندانش و رشد آنها گذشته است. رضا هم از سردی همسرش در طول این سال ها شکایت دارد و هر روز بیشتر از قبل به دوستانش گرایش پیدا می کند. حالا هر دو آنها تنهایی واقعی را به زندگی سرد زیر یک سقف ترجیح می دهند.
در واقع، این قبیل زوجین سال هاست که دچار جدایی عاطفی بوده اند، اما داشتن بچه انگیزه ای برای ادامه زندگی بوده است. حالا دیگر انگیزه ای وجود ندارد و یک زندگی تلخ و سرد آنها را به فکر جدایی انداخته است.
فرزندم دیگر آسیبی نمی بیند:
تبعات طلاق زیر سن 7 سالگی برای کودکان کمتر از هر سن دیگری است. به گفته کارشناسان بدترین سن برای طلاق والدین سن بلوغ فرزندان است. در این سن هویت نوجوان در حال شکل گیری است و چنین تغییری می تواند تبعات جبران ناپذیری بر روان او داشته باشد. بسیاری از زوجین میانسال معتقدند فرزندان آنها دیگر بزرگ شده اند و حتی ازدواج کرده اند و طلاق آنها دیگر اثری بر زندگی آنها ندارد. هر چند این طرز فکر اشتباه است و بهتر است والدین، حتی یکی از آنها، برای سازگاری تلاش کند، اما اگر هیچ راهی به جز طلاق در میانسالی باقی نمانده است، بهتر است این موضوع را به تدریج به فرزندان اطلاع داده شود و برای جدایی با کمترین تبعات از مشاوره طلاق کمک گرفته شود.
بعد از طلاق روزها طلایی می شود؟
طلاق در میانسالی هر چند با تصور رهایی از سال ها درد، رنج و تنهایی انجام می شود، اما حقیقت بسیار متفاوت است. زهرا می داند که پس از جدایی از رضا دیگر کسی نیست که به سرعت کارهای تعمیراتی منزل را برایش انجام دهد یا برای سرویس کولر باید منتظر بماند تا پسرش در بین کارهایش یک وقت خالی پیدا کند. احتمالا نگاه همسایه ها نیز به او تغییر پیدا می کند. چه کسی قرار است با مدیر ساختمان بر سر قبوض و هزینه های ساختمان مذاکره کند؟ آیا او می تواند بدون دغدغه نیازهای مالی خود را رفع کند؟ آیا اگر نیمه شب مریض شود، پسرش می تواند همسر و بچه هایش را رها کند و به سرعت به مادرش رسیدگی کند؟
در سر رضا نیز همین قسم افکار می چرخد. او نیمی از عمرش را در کنار زنی بوده که با وجود سردی رفتارش، اما امور خانه را به خوبی مدیریت کرده و رضا دغدغه ای از بابت این مسئله نداشت. حالا او پس از این همه سال تکیه بر توانایی مدیریت یک زن چطور می تواند از پس ابتدایی ترین امور خانه بر بیاید؟
مسئله جدی تر در مورد عوارض طلاق در میانسالی موضوع بیماری های جسمی و روانی در پی آن است. تحقیقات نشان می دهند که افزایش علائم افسردگی از عوارض این اتفاق است. برای مشاوران دیدن افراد میانسالی که پس از طلاق دچار اضطراب، استرس مزمن یا افسردگی پیشرفته شده اند چیز عجیبی نیست. در بسیاری از افراد طلاق می تواند موجب بروز علائم استرس پس از سانحه شود، علائمی مانند کابوس یا به یاد آوردن حوادث تلخ در گذشته.
از سوی دیگر افسردگی با مشکلاتی نظیر بیماری های قلبی، بیماری پارکینسون و دیابت نوع دو ارتباط دارد. عدم درمان استرس مزمن می تواند موجب ابتلا به فشار خون بالا، بی خوابی، بیماری قلبی، چاقی و ضعف سیستم ایمنی بدن شود.
انزوا از دیگر مشکلاتی است که پس از طلاق در میانسالی به وجود می آید. در بیشتر موارد این مردان هستند که از این مسئله آسیب می بینند. آنها کمتر از مادر از سوی فرزندان خود توجه می بینند زیرا در طول این سالیان در تربیت آنها دخالت چندانی نداشته اند و این مادر بوده است که با بچه ها بیشتر در ارتباط بوده است. از سوی دیگر، مرد دیگر از همراهی همسرش در مجامع و مهمانی ها برخوردار نیست. این زن بوده است که در طول همه این سال ها خانواده را دور هم جمع می کرده و روابط اجتماعی خانواده را مدیریت کرده است. دلیل این انزوا هر چه که باید، اثرات آن بر سلامتی فرد سهمگین است.
آیا طلاق در میانسالی از همه جهت بد است؟
با وجود همه مواردی که در بالا گفته شد، اما در روابط بین انسان ها هیچ چیز مطلقی وجود ندارد. طلاق، از برخی افراد انسان های شادتری می سازد. آنها سال ها صبر کرده اند تا بچه ها مستقل شوند و حالا می خواهند در عین اینکه دوست خوبی برای همسر سابق خود می مانند اما در چند دهه باقی مانده از عمرشان راحت تر و شادتر زندگی کنند. این افراد ممکن است بتوانند علایق و روابط جدیدتری در طول مسیر پیدا کنند و احساس ارزش و احترام بیشتری داشته باشند. احساس آزادی، قدرت تصمیم گیری و خوش بینی نسبت به آینده منافعی است که می تواند از ختم یک رابطه سمی به دست آید.
تمامی منافع فوق بدین معنی نیست که طلاق در میانسالی تاثیری بر سلامت چنین فردی نخواهد داشت. به هر حال، طلاق برای هر کسی و در هر شرایطی یک حادثه استرس زاست. گاهی می توان با کاهش توقعات، یادگیری مهارت های ارتباط با همسر، صرف زمان بیشتر با همسر و داشتن لحظات شاد بیشتر از تمام شدن یک رابطه جلوگیری کرد. امشب رضا در تنهایی خود به این می اندیشد که شاید بهتر بود به جای صرف زمان بیش از حد با دوستانش کمی از آن را به همسرش اختصاص می داد. شاید بهتر بود به جای آنکه شب ها جلوی تلویزیون خوابش ببرد، با همسرش به یک پیاده روی آرام می رفت. احتمالا زهرا هم به این فکر می کند که شاید اگر به جای این همه سال سکوت و وقف کردن خود برای بچه ها، کمی تلاش می کرد تا محیط خانه را برای همسرش شادتر کند، او تمام اوقات خالی خود را بیرون از خانه صرف نمی کرد. شاید او هم مقصر بود که چیزی از مهارت های همسرداری نمی دانست. شاید هنوز هم فرصتی باشد که بتوان این رابطه را اصلاح کرد.
پیشگیری همواره بهترین راه است. برای جلوگیری از بروز این مشکل در میانسالی، بهتر است از همان ابتدای جوانی زوجین با شناخت بهتر یکدیگر را انتخاب کنند و در طول زندگی از انباشت مشکلات و سرکوب نارضایتی ها خودداری کنند. اگر می خواهید در دهه 40 یا 50 زندگی خود دچار سندرم آشیانه خالی نشوید، همین امروز به همراه همسرتان برای حل مشکلات خود به مشاور مراجعه کنید.