14 فروردین 1403

ازدواج و زندگی با بیمار دوقطبی و هرآنچه باید در مورد آن بدانید


خانه » افسردگی » ازدواج و زندگی با بیمار دوقطبی و هرآنچه باید در مورد آن بدانید

اگر ازدواج با بیمار دوقطبی را تجربه کرده باشید، حتما می دانید که چقدر لحظات سختی در زندگی پیش روی شماست! نوسانات خلقی گاهی باعث می شوند که روزهای خوشی را در کنار هم بگذرانید و گاهی نیز روزگار برای شما تیره و تار می شود.

با این حال، با استفاده از راهنمایی مشاور و درمان صحیح می توانید بسیاری از پیش بینی هایی را که می گویند زندگی این زوجین به جدایی ختم می شود، شکست دهید.

ازدواج افراد دوقطبی

مشکلات ازدواج و زندگی در کنار این افراد مبتلا به اختلال دوقطبی یکی دو مورد نیست. مواجهه با تنوع در رفتارهای آنها برای افراد خانواده می تواند طاقت فرسا باشد و حتی بر نوع رفتارهای آنها نیز تاثیر بگذارد.

از خودت خبر بگیر

در دوره شیدایی، خانواده با رفتارهای افراطی، تقاضاهای غیر منطقی و تصمیمات بدون فکر بیمار دست و پنجه نرم می کنند که برخی از آنها می تواند خانواده را با تبعیت سنگین رو به رو کند.

از سوی دیگر، در دوره افسردگی این بیماران نیز خانواده با فردی رو به رو است که فاقد توان و روحیه کافی برای رسیدگی به مسئولیت های خود است.

تصویری از زندگی یک فرد دوقطبی

شهناز، 25 ساله، مدتی است که با مردی وارد گفتگو برای ازدواج شده است. همه چیز به نظر عادی می رسد به غیر از آنکه داوود گاهی به شدت خوشحال و گاهی شدیدا افسرده است. تقریبا در اواسط آشناییشان، شهناز پیشنهاد مراجعه به مشاوره قبل از ازدواج داد.

پس از بررسی های روانشناسی و صحبت با مشاور، تشخیص ابتلا به اختلال دوقطبی در داوود داده شد. این تشخیص با توجه به سابقه رفتارهای وی در این چند سال چندان هم تعجب برانگیز نبود، اما حداقل به چرایی آنها کمک کرد.

شهناز می گوید که این تشخیص او را با سوال بزرگ صحیح بودن ازدواج با بیمار دوقطبی روبه رو کرد، چرا که حالا دلیل رفتارهای او را می داند، اما به هر حال این چیزی را تغییر نمی دهد…

رابطه آنها بسیار ناپایدار است. ماه ها همه چیز به خوبی پیش می رود، اما ناگهانی همه چیز بد می شود.

از خودت خبر بگیر

او توضیح می دهد که روزها و هفته های زیادی در زندگیش هست که احساس خستگی، ناامیدی و سردرگمی می کند که چرا هنوز به ازدواج با این مرد فکر می کند. از سوی دیگر، او هنوز داوود را با همه مشکلاتش دوست دارد.

مشاور به شهناز توضیح می دهد که برای کنترل نوسانات خلقی در اختلال دوقطبی، بیمار باید به طور مرتب تحت نظر روانپزشک باشد و درمان خود را ادامه دهد. با این حال، استراتژی های زیر به خانواده کمک می کنند که راحت تر بتوانند رفتارهای فرد دوقطبی را کنترل و تحمل کنند.

آگاهی از سختی ها و چالش های ازدواج با همسر دوقطبی می تواند به تصمیم گیری بهتر شهناز کمک کند.

ب

محرک دوره های شیدایی/افسردگی در اختلال دوقطبی چیست؟

برای راحت تر کردن شرایط زندگی با همسر دوقطبی باید بدانید چه چیزی محرک شروع دوره های شیدایی یا افسردگی همسرتان است تا بتوانید بهتر از آنها پیشگیری کنید. برخی از این محرک ها عبارتند از:

  • فقدان خواب کافی
  • دعوا با عزیزان
  • تغییر فصل
  • بارداری و تغییرات هورمونی
  • از دست رفتن یکی از عزیزان و دوستان

در این شرایط، باید مراقبت بیشتری از سلامت روان همسرتان داشته باشید.

طرز برخورد با همسر دوقطبی در دوره های شیدایی

در طی دوره های شیدایی، بیمار احساس انرژی زیاد، خلاقیت و احتمالا شادی دارد. سریع حرف می زند، کمتر می خوابد و علائم بیش فعالی را از خود نشان می دهد. فرد احساس شکست ناپذیری دارد که می تواند منجر به انجام رفتارهای خطرساز شود.

علائم دوره های شیدایی

برخی از علائم شایع شیدایی عبارتند از:

  • احساس خوشبینی شدید
  • تحریک پذیری شدید
  • ایده های غیر معقول درباره مهارت یا قدرت های درونی، ممکن است دیگران را متهم کنند که به اندازه آنها موفق نبوده اند.
  • انرژی فراوان
  • سیل افکار که از یکی به دیگری می پرد
  • پریشانی حواس
  • اشکال در تمرکز
  • بی انگیزگی و قضاوت ضعیف
  • رفتار بی پروا و بدون فکر کردن در مورد عواقب رفتار
  • توهم و هذیان (کمتر متداول)

در طی این دوره ها، فرد مبتلا به اختلال دوقطبی ممکن است بی پروا عمل کند. بعضی اوقات آنها تا آنجا پیش می روند که زندگی خود یا اطرافیانشان را به خطر بیندازند. به یاد داشته باشید که شخص نمی تواند به طور کامل اعمال خود را در دوره های شیدایی کنترل کند. بنابراین نمی توانید با استدلال او را قانع کنید.

چگونه با همسر دوقطبی در دوره ی شیدایی رفتار کنیم؟

واکنش شما در برابر همسر دوقطبی تان به شدت به دوره شیدایی بستگی دارد. در برخی موارد، پزشک توصیه به افزایش دوز دارو، مصرف داروی متفاوت یا حتی بستری در بیمارستان برای درمان می کند.

او را تشویق به استراحت و خوابیدن کنید. بیمار دوقطبی در دوره سرخوشی معتقد است که بیش از 2-3 ساعت به خواب نیاز ندارد و این بی خوابی همه چیز را بدتر می‌کند. به یاد داشته باشید که قانع کردن بیمار برای بستری در بیمارستان کار ساده ای نیست. چراکه بیمار در دوره های شیدایی احساس بسیار خوبی دارد و مشکلی در خود نمی بیند. از قبل در مورد علائم نیاز به بستری در بیمارستان یا مراجعه به پزشک با او صحبت کنید.

در طول دوره های سرخوشی، پیاده روی و ورزش کردن می تواند راه خوبی برای تخلیه انرژی مضاعف فرد دوقطبی باشد و فرصت خوبی هم برای صحبت کردن فراهم کند. او را برای چند بار در هفته به این کار دعوت کنید.

ازدواج با زن دوقطبی یا مرد دوقطبی پر از ریسک و عواقب تصمیمات آنی بیمار است. به طور کلی، سعی کنید از پر و بال دادن به ایده های غیر واقعی همسرتان خودداری کنید، چرا که احتمال انجام رفتارهای پرخطر را از سوی او افزایش می دهد.

در طول دوره های سرخوشی، فرد ممکن است رفتار‌های تکانشی مثل مصرف مواد، الکل، خریدهای بیش از حد و برداشتن پروژه های سنگین داشته باشد.

سعی کنید تا می توانید این رفتارهایش را کنترل کنید. کارت بانکی و پول را از دسترس او خارج کنید و تا حد امکان بر رفتارهای او در طول روز کنترل نامحسوس داشته باشید. به آرامی با او حرف بزنید و او را تشویق کنید که برای حرف زدن در مورد تغییر علائم با روانپزشک خود مشورت کند.

زندگی با همسر دوقطبی

طرز برخورد با همسر دوقطبی در دوره های افسردگی

درست همانطور که زندگی با همسر دوقطبی در دوره های شیدایی سخت است، تحمل دوره های افسردگی او نیز سخت است.

علائم دوره های افسردگی

برخی از علائم شایع دوره های افسردگی عبارتند از:

  • غم، ناامیدی و پوچی
  • تحریک پذیری
  • ناتوانی در لذت بردن از فعالیت ها
  • خستگی یا از بین رفتن انرژی
  • بی حسی جسمی و روحی
  • تغییر در وزن یا اشتها، مانند افزایش وزن و پرخوری یا کاهش وزن و کم خوری
  • اشکال در خواب مانند خوابیدن خیلی زیاد یا خیلی کم
  • ناتوانی در تمرکز یا به خاطر سپردن چیزها
  • احساس بی ارزشی یا گناه
  • افکار در مورد مرگ یا خودکشی

چگونه با همسر دوقطبی در دوره ی افسردگی رفتار کنیم؟

درست مانند دوره های شیدایی، روانپزشک ممکن است تغییر در دارو، دوز دارو یا بستری در بیمارستان برای پیشگیری از عملی کردن افکار خودکشی را توصیه کند.

بهتر است پیش از شروع دوره افسردگی، با همسرتان در مورد راهکارهای سازگاری صحبت کنید. چراکه در دوره های افسردگی او علاقه ای به برنامه ریزی برای این کار ندارد.

ازدواج با بیمار دو شخصیتی با خطر روبه رو شدن با مشکلاتی مانند اعتیاد همراه است. بیمار دوقطبی در دوره های افسردگی به احتمال زیاد به سمت واکنش های منفی مثل مصرف الکل، مواد مخدر، دارو و انزوا کشیده می شود.

بنابراین او را به مقابله با افسردگی و استفاده از مکانیسم های مقابله ای مثبت تشویق کنید، از جمله تماس با درمانگر، ورزش کردن یا رفتن به یک تفریح و خوشگذرانی ساده.

سعی کنید برنامه روتین روزانه اش را مشخص کنید. فرد افسرده دوست ندارد حتی از جایش تکان بخورد. مثلا هر روز زمانی برای دوش گرفتن، چک کردن پیام ها، پیاده روی یا بازی کردن در برنامه او وجود داشته باشد.

در این دوره ها، به خوبی و فعالانه به همسرتان گوش دهید، توصیه های مفیدی برای سازگاری بیشتر به او داشته باشید و با تمرکز بر ویژگی های مثبتش سعی کنید حالش را خوب کنید.

همیشه با او بدون قضاوت کردن حرف بزنید و برای انجام کارهای روزمره که با آنها مشکل دارد، داوطلب شوید.

نشانه های هشدار و خطر در زندگی با همسر دوقطبی چیست؟

به عنوان همسر یک بیمار دوقطبی باید نشانه های خطر را بشناسید تا بتوانید به موقع اقدام کنید، برخی از آنها عبارتند از:

  • گفتار یا رفتار خشونت آمیز
  • رفتارهای پرخطر
  • گفتار یا رفتار تهدیدآمیز
  • اقدام به یا حرف زدن در مورد خودکشی و مرگ

به طور کلی، زندگی با شوهر دو شخصیتی یا زن دو شخصیتی امکان پذیر است، تا زمانی که ریسک تهدید زندگی خود یا دیگری در میان نباشد. صبور باشید، به گفتار و رفتارش توجه کنید و در مراقبت از او اهتمام بورزید.

اما در موارد فوق، کمکی از شما برنمی آید و به کمک تخصصی نیاز است. در صورتی که شدت گرفتن دوره های شیدایی/افسردگی موجب نگرانی شما شده و علائم فوق ظاهر شده اند، هر چه سریع تر با روانپزشک همسرتان تماس بگیرید.

ازدواج با همسر دو شخصیتی

رابطه زناشویی با همسر دوقطبی

ارتباط جنسی بخش مهمی از هر زندگی مشترکی است و این امر در مورد زندگی با همسر دوقطبی مستثنا نیست. برای ازدواج با بیمار دوقطبی باید میل جنسی خودتان و او را در نظر بگیرید.

حفظ رابطه جنسی سالم با یک فرد دوقطبی کار چندان ساده ای نیست.

بسته به فرد، رفتارهای او می تواند از دوره هایی از نیاز جنسی بسیار شدید تا محو کامل این نیاز در دوره های دیگر در نوسان باشد.

دوره های شیدایی و نیاز جنسی شدید

نیاز جنسی شدید از علائم دوره های شیدایی است. اصلا عجیب نیست که بیمار به برقراری رابطه جنسی طولانی و متعدد با همسرش تمایل داشته باشد. صرف نیاز جنسی بالا مسئله مهمی نیست. اما زمانی که با تکانشگری، رفتارهای پرخطر، حس قضاوت ضعیف و نمایشگری همراه شود، می تواند مخرب باشد.

زمانی که نیاز جنسی به رفتاری وسواس گونه تبدیل شود، تحت عنوان اعتیاد جنسی طبقه بندی می شود.

نشانه های اعتیاد جنسی عبارتند از:

  • خودارضایی اجباری
  • ارتباط جنسی با کارگران جنسی
  • رابطه جنسی با شرکای جنسی متعدد
  • برقراری رابطه جنسی خارج از ازدواج
  • اولویت دادن به رابطه جنسی در زندگی
  • نمایش دادن اعضای تناسلی
  • لمس جنسی افراد غریبه

هر چند نیاز جنسی شدید و اعتیاد جنسی از خصوصیات حتمی اختلال دوقطبی نیست، اما لازم است که نشانه های آن شناخته شود.

رفتارهای نامناسب جنسی نه تنها زندگی مشترک فرد را به خطر می اندازد، بلکه ریسک ابتلا به بیماری های مقاربتی و دیگر عفونت ها را افزایش می دهد.

در نتیجه، در صورتی که احساس می کنید نیاز جنسی همسرتان بیش از حد است، با سکس تراپیست مشورت کنید تا داروی مناسبی برای کنترل دوره های شیدایی تجویز شود.

مشاور جنسی

دوره های افسردگی و از بین رفتن کامل نیاز جنسی

اگر میل جنسی بالایی دارید، پیش از تصمیم گیری برای ازدواج با بیمار دوقطبی بهتر است بدانید که افسردگی میل جنسی را می کشد. نه تنها خود اختلال در این کاهش میل جنسی دخیل است، بلکه داروهای ضد افسردگی نیز توانایی جنسی فرد را کاهش می دهند.

افسردگی و هر آنچه باید در مورد آن بدانید

فردی که دچار اختلال جنسی است گاهی ماه ها و حتی سال ها هیچ علاقه ای به برقراری رابطه جنسی با همسرش ندارد.

این امر زندگی با همسر دوقطبی را سخت تر می کند.

اختلال دوقطبی می تواند روابط جنسی را از چند جهت به چالش بکشد:

  • فرد دوقطبی اغلب خود را از نظر جسمی غیرقابل تحمل و نامطلوب می بیند.
  • عدم رعایت بهداشت و نظافت اغلب با این احساس همراه است.
  • احساس عدم کفایت، آسیب پذیری و بی ارزش بودن توانایی فرد برای برقراری رابطه جنسی را تحت تاثیر قرار می دهد.
  • خستگی مانع تحریک فرد به لحاظ جسمی و روانی می شود.
  • هرچه رابطه جنسی کمتر باشد، بیمار دچار احساس گناه و تردید بیشتری نسبت به توانایی جنسی خود می شود.
  • برخی از داروهای مورد استفاده برای درمان اختلال دوقطبی (به ویژه مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین یا SSRI ها) می توانند میل جنسی و/یا توانایی جنسی در رسیدن به ارگاسم یا نعوظ را کاهش دهند.

اگرچه درمان دوره های افسردگی دوقطبی همیشه باید در اولویت باقی بماند، اما لزوما نباید به ضرر میل جنسی فرد باشد. روش هایی برای مدیریت عوارض جنسی داروهای دوقطبی بدون به خطر انداختن میل جنسی بیمار وجود دارد. دسته ای از داروها هستند که در درمان این اختلال بسیار موثر شناخته شده اند و در عین حال از عوارض جنسی کمی نیز برخوردار هستند.

در این مورد بهتر است با روانپزشک همسرتان مشورت کنید

عشق در بیماران دوقطبی

بارداری زنان دو شخصیتی

فرزندآوری و فرزندپروری نیز از دیگر جنبه های طبیعی هر زندگی مشترکی است، که برای زوجینی که درگیر بیماری دوقطبی هستند اصلا طبیعی نیست.

بارداری زن را مستعد پریشان حالی روحی می کند. در صورتی که قصد دارید بچه دار شوید، بهتر است پیش از اقدام با پزشک زنان/روانپزشک خود مشورت کنید.

مصرف برخی داروها در دوره بارداری و شیردهی ممنوع است. البته بیشتر داروها برای جنین بی خطر هستند، اما بهتر است در سه ماهه اول احتیاط بیشتری به عمل آید و از داروهایی با عوارض کمتر استفاده شود.

مصرف بیشتر داروهای ضد افسردگی باید در دوره شیردهی قطع شود. در تمام مدت اقدام برای بارداری، بارداری و شیردهی، همسرتان باید تحت نظر پزشک متخصص زنان، ماما، پزشک خانواده، روانپزشک و پرستار روانپزشک باشد.

پس از تولد نوزاد مراقبت شما به عنوان همسر باید دوچندان شود. احتمال طرد نوزاد توسط مادر و عدم مراقبت از سوی او وجود دارد

(در صورتی که به اطلاعات کاملتر در این مورد نیاز دارید پیشنهاد می کنیم مقاله فرزندپروری را مطالعه کنید).

چگونه ابتلای پدر/مادر به اختلال دوقطبی را برای کودکان توضیح دهیم؟

حتما تا به اینجا توانسته اید چالش های ازدواج با بیمار دوقطبی را درک کنید، اما شاید سخت ترین لحظه توضیح چرایی رفتارهای والد بیمار برای فرزندان است.

بیمار در دوره های شیدایی/افسردگی به طور موقت نمی تواند از کودکان مراقبت کند. در این مدت همسر یا فرد دیگری از خانواده باید این وظیفه را به عهده بگیرد. بهتر است در دوران بهبودی در این مورد با همسرتان تصمیم گیری کنید.

بچه ها در این دوره ها احساس سردرگمی و ترس دارند. بنابراین بهتر است هر چه سریع تر دلیل رفتارهای پدر/مادر بیمار برای او توضیح داده شود.

در توضیح مشکل خونسرد باشید و به سوالاتش با آرامش جواب دهید. زمانی که کودک بتواند دلیل رفتارهای بیمار را درک کند، بهتر می تواند با آنها کنار بیاید.

بچه ها ممکن است خود را در رفتارهای عجیب والد بیمار مقصر بدانند. به فرزندتان اطمینان دهید که بیماری پدر/مادرش ارتباطی با او ندارد و او نه تنها عامل آن نیست، بلکه می تواند به بهبودی او کمک کند.

برخی از استراتژی های رفتار با بیمار اختلال دوقطبی را که در این مطلب آمده است، به فرزندتان نیز آموزش دهید.

دیگر راهکارهای حفظ زندگی با همسر دوقطبی ( دو شخصیتی )
نفس عمیق بکشید:

وقتی همه چیز سخت می شود، نفس عمیقی بکشید و به یاد بیاورید که این بیماری اوست که این طور رفتار می کند، نه خود شخص.

حمایت دریافت کنید:

مراقبت از بیمار باعث می شود که بر نیازهای او متمرکز شوید، اما شما نیز به حمایت نیاز دارید. برای کنترل وضعیت سلامت خود با پزشک ملاقاتی داشته باشید و به سلامت و زیبایی خود رسیدگی کنید.

به گروه های حمایت از بیماران دوقطبی بپیوندید. حرف زدن با درمانگر نیز می تواند ایده خوبی باشد. دریافت حمایت از سوی خانواده و دوستان نیز بسیار ارزشمند است.

صبوری کنید:

درمان در این افراد فرآیندی طولانی مدت را می طلبد که با مقاطعی از عود همراه است. انتظار نداشته باشید که بهبودی سریع و نتایج آن دائمی باشد.

کمی دور شوید:

همان طور که گفتیم ازدواج با بیمار دو شخصیتی بسیار دشوار است و باید از خود مراقبت کنید. اگر می توانید در نگهداری از همسرتان از کسی کمک بگیرید و گاهی از او دور شوید.

بخندید:

اینکه با شوخی کردن بتوانید بر نوسانات خلقی همسر خود فائق شوید و پاسخ خوبی از او بگیرید، بسیار به طبع فرد بیمار بستگی دارد. در برخی از بیماران این راهکار جواب می دهد.

او را وادار به مصرف دارو کنید:

باید برای همسر خود روشن کنید که مصرف دارو مذاکره ناپذیر است. ازدواج با بیمار دوقطبی مثل داشتن یک بچه دیگر است.

دائما باید بر سر این موضوع با او بحث کنید. اگر همسرتان برای خوردن دارو مقاومت می کند، که معمولا در فاز شیدایی این حالت رخ می دهد، بهتر است به طریقی به او بفهمانید که بر سر حرف خود می مانید و در این مورد جدی هستید.

به محرک ها توجه کنید:

زمانی که همسرتان در حالت پایدار و خلق و خوب قرار دارد، به محرک های محیطی دقت کنید. چه چیزی او را آرام و چه چیزی باعث تنش در او می شود.

از مشاور و درمانگر برای تشخیص محرک های موثر بر رفتارهای همسرتان کمک بگیرید.

در دوره های خشم، به رفتارهای خود دقت کنید. آیا چیزی در رفتار شما هست که به رفتارهای پرخاشگرانه او شدت می بخشد؟ سعی کنید در تمام اپیزودهای خشم بیمار، آرام بمانید و او را تحریک نکنید. هر چند سخت است، اما مطمئن باشید که این توصیه فقط به نفع خودتان است.

سوال کنید:

 با وجود نوسانات خلقی، همسرتان می تواند نیازهای خود را به شما بگوید. در زمان مناسب با همسرتان در مورد نیازهایش و آنچه در هنگام بدخلقی به او کمک می کند صحبت کنید. در کنار هم می توانید اثرات منفی رفتارهای او را کاهش دهید.

از جملات مثبت در تعامل با او استفاده کنید. به یاد بیاورید که در هیچ یک از فاز های بیماری، کنترل خلق در دست بیمار نیست. او نمی تواند در دوره افسردگی به خود انگیزه بدهد و نمی تواند در دوره شیدایی از انجام کارهای عجیب خودداری کند.

پس دائما به او نگویید که «درست رفتار کن» یا «چرا مثل دیوانه ها شدی». در عوض، به او اطمینان دهید که برای شما اهمیت دارد، در کنارش در طول مسیر درمان می مانید و می دانید که رفتارهای او تحت کنترل بیماری است.

خیانت در بیماران دوقطبی

آیا بیماران دوقطبی می توانند ازدواج کنند؟

اگر همسرتان به طور کامل شرایط خود را بپذیرد و تحت درمان قرار گیرد، می توانید در کنار هم بر روی مشکل کار کنید و زندگی مشترک خود را بسازید. بسیاری از افراد دوقطبی در کنار همسری فداکار و همدل زندگی خوبی دارند.

از سوی دیگر، اگر همسرتان حاضر به پذیرش درمان نیست، باید از خود در برابر رفتارهای آزاردهنده او مراقبت کنید. آزار از سوی این افراد می تواند به شکل های زیر باشد:

  • کلامی (سرزنش و اتهام زنی)
  • مالی (ولخرجی زیادی و بدهی به بار آوردن)
  • عاطفی (کنترل گری و رفتارهای ظالمانه)
  • جسمی (زمانی که پرخاشگری فرد از کنترل خارج می شود)
دچار افکار غلط در مورد ازدواج با بیمار دوقطبی نشوید

ازدواج سنتی پسندیده در کشور ماست که خانواده ها اصرار دارند تمام فرزندان آن را به انجام برسانند. اما ازدواج در مورد بیماران مبتلا به بیماری های روانی به خصوص بیماری های شدید مانند اسکیزوفرنی و دوقطبی اصلا موضوع ساده ای نیست. افکار غلط زیر در مورد اختلال دوقطبی رایج است:

ازدواج و رفع نیاز جنسی باعث بهبود بیمار می شود!

اگر این طور بود، تمام روانپزشکان آن را تجویز می کردند.

فراموش نکنید که ازدواج حتی برای مرد و زن سالم نیز با استرس همراه است. واضح است که استرس علائم بیماری روانی را تشدید می کند. به همین دلیل، خانواده هایی که تصور می کردند بیماری فرزندشان با ازدواج کردن بهتر می شود، با تصویر متفاوتی روبه رو می شوند.

پس از ازدواج تمام مسئولیت بیمار دوقطبی با همسرش است!

ازدواج با بیمار دوقطبی به معنی رفع مسئولیت از خانواده بیمار نیست. زندگی مشترک با مسئولیت هایی همراه است که یک بیمار روانی نمی تواند به تنهایی از پس آنها برآید. به علاوه، سختی های زندگی با بیماری دوقطبی به قدری است که همسرش پس از مدتی خسته می شود و نیاز به کمک پیدا می کند.

هیچ راهی برای درمان اختلال دوقطبی وجود ندارد!

واقعیت این است که بیش از یک راه برای مدیریت علائم بیماری وجود دارد. برخی از انواع داروها به خوبی در کنترل علائم بیماری موفق هستند:

  • تثبیت کننده های خلق و خو
  • طیف وسیعی از داروهای ضدافسردگی
  • انواع داروهای ضدروانپریشی

روان درمانی نیز می تواند به کمک بیماران بیاید و به آنها در کنترل محرک ها، ارائه حمایت و تشخیص زمان شدت گرفتن علائم کمک کند.

عاقبت بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی بستری در بیمارستان خواهد بود!

بسیاری از بیماران هرگز به بستری در بیمارستان نیازی نخواهند داشت. علائم بیمار می تواند خفیف و قابل مدیریت باشد و حتی در مواردی از آنها پیشگیری کرد.

سخنی از مشاوره روانشناسی سیمیآروم

اختلال دوقطبی یک بیماری مادام العمر است. همانطور که در بالا مشاهده کردید، زندگی با همسر دوقطبی یک چالش واقعی برای شما و اطرافیان است.

چنانچه در فکر شروع زندگی با بیمار دوقطبی هستید، باید بگوییم این انتخاب شماست. این شما هستید که باید با توجه به تمام چیزهایی که در بالا گفته شد تصمیم بگیرید.آیا می توانید از پس تمام چالش های زندگی با چنین فردی برآیید؟ می توانید در تمام طول عمر کنارش بمانید؟ قدرت تحمل رفتارهای حاصل از سرخوشی و افسردگی او را دارید؟


اگر به دنبال مشاوره با روانشناس ایرانی در کانادا می‌گردید، می‌توانید از سیمیاروم کمک بگیرید


تفاوت اختلال شخصیت مرزی و اختلال دوقطبی

وقتی فرد مبتلا به اختلال دوقطبی در یک اپیزود شیدایی یا افسردگی قرار ندارد، میتوان نشانه های ثبات را در او دید که چنین حالتی در مبتلایان شخصیت مرزی دیده نمیشود. وقتی یک شخص دوقطبی بین دو اپیزود قرار دارد، به راحتی میتواند به زندگی عادی خود برگشته و عملکرد نرمالی داشته باشد. همچنین این افراد میتوانند روابط عمیق و مثبتی را نیز تجربه کنند که البته احتمالا اپیزودها مشکلاتی را در این روابط به وجود خواهند آورد.
اختلال دوقطبی بیشتر ریشه در بیولوژی سیستم عصبی داشته و بهتر به داروها پاسخ میدهد. ولی اختلال مرزی، علاوه بر بیولوژی مغز و سیستم عصبی، مشکلات روانشناختی را نیز دربرمیگیرد. در یک مشکل بیولوژیکی تر مثل دوقطبی، این جنبه های عمیق تر روانشناختی که گاهی باعث تغییر نگرش فرد نسبت به خود، دیگران و دنیای اطراف میشود، کمتر دیده میشود.
نوسانات روحی و روانی اختلال دو قطبی، تصادفی تر بوده و کمتر به اتفاقاتی که رخ میدهد، ربط دارند که این موضوع در اختلال شخصیت مرزی، اینگونه نیست. همچنین در افراد مبتلا به اختلال دوقطبی، احتمال واکنش های انفجاری و ناگهانی به موضوعات، فقط در طول یک اپیزود زیاد است ولی در شخصیت مرزی، امکان رخ دادن این نوع واکنش ها همیشه وجود دارد.

| مطالعه مطلب جامع “اختلال شخصیت مرزی چیست و چطور می توان به بیمار کمک کرد؟” حتما به شما پیشنهاد می‌شود |


سایر منابع:

https://www.verywellmind.com/bipolar-disorder-and-sex-380585

https://www.verywellmind.com/bipolar-disorder-how-often-do-people-cycle-378814

2.5/5 - (15 امتیاز)
اشتراک در
اطلاع از
guest

79 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهدی

سلام. نظرات مردم رو خوندم. قلبم به درد اومد. اگه بگم درکتون می‌کنم شاید حرف اشتباهی زده باشم. بودن در اون شرایط کلا یک چیز دیگس.
برای همه شما آرزوی بهبود و موفقیت و آرامش دارم. از خدای بزرگ هم برای شما هیمن رو دعا می‌کنم. امیدوارم با پیشرفت علم پزشکی، داروسازی و علوم عصبی و روانشناختی به حول قوه الهی بتونیم به راه حل مفیدی برای این بیماری‌ و همه بیماری‌ها برسیم. خدا صبرتون بده. چه خودتون دوقطبی هستید چه اینکه اطرافیانتون دو قطبی هستند. سعی کنید روحیه خودتون رو قوی کنید. بدونید که زندگی مجموعه‌ای از مشکلات و مهارت زندگی کردن مدیرت و حل هوشمندانه این مشکلاته، تلاش کنید در دل همین سختی‌ها لذت ببرید. فراموش نکنید که زمانی که داره میره بر نمی‌گرده. بیماران دوقطبی هم اکثرا شاید دست خودشون نباشه و به دلیل مسائل ژنتیکی به این بیماری مبتلا باشن. یکی ممکنه فلج متولد بشه، شخص دیگری با سندروم داون و شخصی هم با اختلال دوقطبی.
داشتن اختلال دوقطبی چیزی نیست که شخص بخواد به خاطر اون شرمنده باشه. سعی کنید خودتون و اونها رو حمایت کنید، به خدا توکل کنید و از افراد امینی که در اطرافیانتون هستند و یا افراد کارشناس و متخصص کمک بگیرید. ما انسان‌ها هیچ کدوممون بی‌مشکل و بی‌نقص نیستیم. خیلی خوبه که به هم کمک کنیم. میگن از هر دست که بدی از همون دست تم پس میگیری. خوبی ای که به دیگران میکنید نهایتا به خود شما بر میگرده شک نکنید.

دلتا

سلام، منم دو قطبی هستم. ۴ سال ازدواج کردم. همسرم خیلی از خود گذشتگی داره البته منم زیاد اذیتش نمیکنم. تنها مشکل ما مسائل مذهبی ، میگه زیاد میری تو بحر این مسائل و افسرده تر میشی، خونوادشم موافق هستن ، البته خونواده منم موافق هستن. حتی دکتر هم موافقه.
من واقعا به این مسائل علاقه مندم. اما همه چیز رو ازم گرفتن و من پنهانی قران میخونم. شاید پیش خودتون فکر کنید این چیزا مربوط به بیماری منه اما من واقعا چیزهایی درک کردم…

ناشناس

سلام
دوستان
اگر همسرتون پذیرا نیستند دارو بخورند
یک داروهای هست که به شکل مایع و آ بند با مشورت پزشک داخل شربت یا غذاشون بریزید.

امین

سلام ببخشید من خیلی به همه محبت میکردم و احساس عشق عجیبی داشتم و خیلی کتابهای عرفان های شرقی رو دوست داشتم از جمله کریشنامورتی و اوشو و اکهارت توله و غیره ولی پیش ی مشاور رفتم بهم گفتن این کتابهارو نخونین و ذهن من ریخته شد بهم آخه تا قبلش وقتی حضور در لحظه کار میکردم حس میکردم احساس ماورایی دارم و میتونم به همه کمک کنم بعدش پیش یک روانپزشک رفتم که بهم گفتن اختلال دو قطبی دارین و الان دیگه تصورات ذهنیم رفته و همه چی درون ذهنم تیره و سیاه شده خواستم بدونم دوباره اون حسهام برمیگردن و اینکه تشخیص دکترم درست بوده

دختر تنها

آدم تا آخر عمر تنها باشه با بیمار روانی ازدواج نکنه منم خواهر و برادرم مبتلا هستند می‌دونم شماها چی میکشین

سیمیاروم

دوست عزیز حتما باید قبل از ازدواج مشاوره برید هم فردی هم زوج مشاور حتما آگاهی بیشتری بهتون میده تا از بروز مشکلات جلوگیری شود. هر سوال و راهنمایی بود سیمیاروم در خدمت شماست

Ch

منم تازه امروز متوجه شدم همسرم این مشکلو داره😞

سیمیاروم

سلام دوست عزیز، این مطالب برای آگاهی بیش‌تر هست، اختلال دو قطبی تخصصی هست و حتما باید از مشاورین و متخصصین راهنمایی گرفت.

این لینک جهت رزرو وقت مشاوره خدمت شما، سیمیاروم در خدمت شماست.

https://simiaroom.com/counselor/

کاربران ناشناس

سلام به نظر من بیمار اختلال دوقطبی نباید اذدواج کنن من خودم ده سال با این بیمار زندگی کردم زندگی که نبود جهنم بود اخرش طلاق گرفتم خواهش میکنم با چنین بیمارانی ازدواج نکنید 

سیمیاروم

سلام دوست عزیز،
حتما باید افرادی که دچار این اختلال هستند، از مشاورین و متخصصین کمک بگیرند و افرادی که با این فرد زندگی می‌کنند هم برای آگاهی بیشتر و نحوه برخورد با کسی که این اختلال را دارد از متخصصین راهنمایی بگیرد.
ممنون از نظرتون

زهرا

من همسرم دچار اختلال دوقطبیه بهار و تابستون حالش اوکیه عادیه تقریبا ولی پاییز و زمستون افسرده میشه با تاریک شدن هوا گریه میکنه من به ‌شدت دوستش دارم اونم دوسم داره حتی تو اون حال بدش بهم میگه دوست دارم من دیوونه میشم تو حال میبینمش نمیدونم چیکار کنم نمیره دکتر یه مدت رفت پیش روانکاو گفت بی فایده ست دیگه نرفت راهنماییم کنید  پیش چه دکتری بره بهتره!!!؟ 

کاربران ناشناس

سلام همسر یه مرد دوقطبی هستم ۶ ساله ازدواج کردم درسته سخت هست اما با کمی صبر و تحمل میتونی زندگی با عشق  صفا داشته باشید من با وجود مشکلات زیاد در کنارش احساس آرامش دارم

سیمیاروم

سلام ممنون از نظرتون :)

زهرا

همسر من داروهای لیتیوم مصرف میکنه میگه دوقطبی داره ولی تو رفتارش فقط عصبانی هست بیدلیل باهام دعوا میکنه از وقتی زنش شدم یه روز خوش ندیدم واسه هر کار چرت و پرت و کوچیکی دعوا راه میندازه ولی دیگه میخوام طلاق بگیرم چون خودم را بیمار کرده و توان ادامه را ندارم 

ریحانه

در پاسخ به مونا خانوم یا سایرینی که نسبت های منفی و غیرعلمی به بیماری یا بیماران دوقطبی دادن:خصوصیاتی که شما ازشون شکایت دارین مثل دروغگویی یا فریبکاری ناشی از تربیت و آسیب های محیط رشد کودکی و اختلال شخصیتیه که باز هم نوعی بیماریه ولی لزوماً به دوقطبی مرتبط نیست. بیماران دوقطبی دروغگو و کثیف و حیله گر نیستن و این صحبت ها مبنای علمی و پزشکی نداره. من هم مواردی برخورد داشتم و دوست صمیمی دوقطبی حاد داشتم و هنوز هم دوستش دارم و مادرانه هم شده پیگیر سرنوشتش هستم، که به لحاظ تربیتی و اخلاقی با اخلاق بودن و وقتی هم که حالشون بد بود رفتارهایی که شما ذکر کردید رو نداشتن. حتی بیماری دوقطبی هم خودش طیف های مختلف داره و شدت دوره های شیدایی یا افسردگی در افراد متفاوته و می تونه با اختلالات دیگه هم همراه بشه. اینکه ما خودمون نتونیم «علایم و عوارض بیماری ها» رو درک کنیم و هر رفتار غیرعادی رو ریشه یابی علمی نکنیم و «رفتارها»ی بیمارگونه رو از چشم «خود» بیمار ببینیم و به فردی که خودش نیاز به کمک داره و بیماره، توهین کنیم یا نسبت های زشت و منفی بدیم، یعنی «خودمون» هم در «درک چگونگی شرایط بیماری» و «پذیرش بیماری» و «پذیرش واقعیت و تشخیص های علمی» مشکل داریم. یعنی به فردی که نمی تونه به خاطر بیماری راه بره یا می لنگه، و روی ویلچره یا با عصای دارو هم به زور راه میره، و در بعضی موارد حادش جز یکی از سخت ترین و رنج آورترین بیماری های مادام العمر و لاعلاج هست و فقط کنترل داره و نیاز به درک و حمایت و کمک عزیزان و اطرافیان، بد و بیراه میگیم یا مقصر و محکومش می کنیم که چرا می لنگه یا نمی تونه معمولی راه بره. یعنی ما خودمون هم در ابتدا مشکل درک و همدردی یا مشکلات دیگه داریم. به بیماران سلامت روان توهین نکنیم. تفاوت ما با اونها یک ژن یا آسیب مغزیه که می تونست برای خود ما یا عزیزانمون هم حتی به شکل سخت تری اتفاق بیفته. چه بسا خودمون هم به شکل دیگه ای درگیر‌بیماری سلامت روان باشیم. چیزی که مشکل اصلی هست (که اون هم نیاز به کمک و همدردی داره نه توهین و نفرت یا بی تفاوتی)، «رفتارها»ی ناشی از بیماریه، نه «وجود یا خود انسان» ها. وقتی ما در شروع رابطه ای مشکلات رفتاری مختلف (مثلاً مواردی که مونا خانوم نام بردن) رو در فردی می بینیم و از ابتدا شک نمی کنیم و راهنمایی تخصصی برای ریشه یابی مشکل نمی گیریم (شاید به دلیل احساسات و علاقه و نیاز خودمون و یا منافع ازدواج، مثل یک قربانی تحمل می کنیم) و بعد از تحمل فشارهای مختلف تازه با کینه و خشم و نفرت اظهار به قربانی شدن می کنیم، یعنی خودمون هم از ابتدا درست عمل نکردیم. در صورتی که اگر از ابتدا علایم غیرطبیعی رو پیگیری یا در موردشون تحقیق می کردیم و با متخصص و مشاور ازدواج از ابتدا در میون میذاشتیم، شاید این اتفاقات نمیفتاد یا از فردی که در توانش نیست، توقعاتی مشابه افراد سلامت پیش نمیومد، و دست کم فرصت درک بیماری و همدردی با فرد و خانواده ی بیمار رو می داشتیم. 

Abolfazl

سلام و عرض ادب خدمت شما، ببخشید من الان واقعا شرایط بدی دارم و سردرگم هستم و نمیدونم چیکار کنم پسری هستم ۲۲ ساله و عاشق خانمی ۳۳ ساله شدم(ایشون در کشور دیگری زندگی می‌کنند و ملیت آمریکایی دارند) که خب حدودا ۶ ماه هست که رابطه داریم، من قبلا حسم رو بهش گفتم ولی خب ری اکشن نامعلومی از خودشون نشون دادن یعنی وقتی بهش گفتم دوسش دارم و عاشقشم خندید و گفت ما نمیتونیم در یک رابطه عاشقانه باشیم و خب برای من کمی سخت بود ولی قبول کردم ولی خب خودش بیشتر از من پیگیر بود یعنی مثلا تا یه روز پیام نمی‌دادم بهم پیام میداد چه از شبکه های اجتماعی یا خود کنسول که کجام و چیکار میکنم و خب حتی خود من هم بعضی مواقع این کارو میکردم ولی حسشون رو نمیتونستم درک کنم حتی بعضی مواقع حرف اول اسمم رو روی پرفایلشون میگذاشتند و خب برام عجیب بود و بعضی مواقع فکر میکردم که شاید شخص دیگری را دوست دارند و بعد از ۶ ماه رابطه من به دلیل امتحان زبان بازی هارو از کنسول پاک کردم و خب به ایشون هم چیزی نگفتم و وقتی به من گفتن تا برای بازی دوباره جوین بشم گفتم که نمیتونم و بازی هارو پاک کردم خب ایشون هم چیزی نپرسیدند که چرا بازی هارو پاک کردم و منم چیزی نگفتم و بعد از گذشت سه روز متوجه شدم که من رو از لیست دوستانشون حذف کردن و خب من هم زود تصمیم گرفتم و به ایشون گفتم تا من رو بلاک کنن حدودا ۴۰ روز باهم مثلا قهر بودیم و خب من پروفایلشون رو چک کردم و متن یک آهنگ خیلی غمگین رو دیدم که می‌گفت(باورم نمیشه تو را از دست داده ام روح من و…) و من هم غرورم رو شکستم و اشتباهم رو قبول کردم و بهشون پیام دادم و معذرت خواهی کردم ولی ری اکشن نامعلومی(از نظر من) از خودشون نشون دادند و گفتند من ازت ناراحت نیستم و اینکه تو گفتی منو بلاک کن و منم بلاک کردم وخب شاید من اشتباه برداشت کردم و خب بعد، دو تا پیام دیگه دادم(گفتم حس واقعیترو بهم بگو و مثلا چرا کتمان میکنی که از من دلخوری) ولی خب جوابی ندادند، میخوام بدونم اینها ممکنه به اختلال (دوقطبی بودن) مرتبط باشه چون ایشون دارای اختلالات دوقطبی هستند(خودشون گفتند که دوقطبی هستند و نزدیک به 2 ساله که مشاوره و دارو را قطع کرده اند) و خب باز هم متن ها و آهنگ های غمگین، من دوسشون دارم و میترسم اگر باهاشون برای همیشه قطع ارتباط کنم ممکنه آسیب روحی بدی ببینن چون شاید منو دوست داشته باشن و من نفهمیده باشم و اونوقت عذاب وجدان ولم نمیکنه، از طرفی هم میترسم دوباره معذرت خواهی کنم و خب اصلا جوابم رو ندن و اون‌موقع خیلی داغون میشم چون یکبار همین یک 10 روز پیش اینکارو کردم و خوب پیش نرفت(نمیدونم شاید من درست متوجه نشدم) خواهش میکنم کمکم کنید من نمیخوام ناراحتش کنم فقط نمیدونم الان باید چیکار کنم،با تشکر فراوان

مینا

سلام بیشترین ظلمی رو روانپزشک به یک بیمار دو قطبی میکنه برای منی که از اول خفیف بودم و آزارم به یک مورچه نرسید برای استرس دانشگاه رفتم منم خوردم سه سال الان معدم وزم کرده دچار وررم‌کلیه و کبد شدم آیا این اسمش انسلنیته من دانشگامو ول کردم خدا نابودش کنه رفتم برای کلیه هام بیمارستان هر دکتر که میرفتم مطگفتن از این دارو با خود آگاهی یا روانش ناس تو رو خدا نخوزید

مینا

سبام خسته نباشید میخواستم یه چیزی بگم این اختلال به هر حال وجود داره من یک دختر بیستو هفت ساله ام و لیسانس زبان هیتم و دانشجوی ترم ۳روانشناسی خواستم بگم من هیچ وقت دچار شیدایی نشدم یک بار درد دروان کارشناسی مترجمی برای اختلال اضطرابی مراجعه کردم و لیترس روانپزشک محترم هم یک داروی ثثبت کننده خلق داد اون موقع فقط کمی زیاد حرف میزدم ولی من این دارو رو نخوردم ولی فهمیدم مشکلم چیه و قبولش کردم چون دچار هزار مشکل و بیماری جسمی میشدم‌چون به شدت چاق شده بودم تو سه ماهی که خوردم و این دارو با شدت به کلیه کبد وریه صدمه میزنه قرص های بابپولار عوارض بدنی دارن من هیچ وقت نمیخواستم سلامتیو از دست بدم و هی برم درگیر دکتر و آزمایش خون بشم پس لیسانسمو گرفتم و تصمیم گرفتم از طریق خودآگاهی خودمو درمان کنم به کارگاره ای روان شناس بزرگ و افتخار ایران زمین رفتم و انقدر مجذوب حرف های ایشون شدم که رفتم رشته روان شناسی من رفتم روان شناسی و کارگاره که این داروها رو نخورم چون میدونستم بعدم کلیه ها و کبدم ورم میکنه چون دختر خالم پزشکن و مبدونستم چه عوارض دارنم‌چون نمیخواستم تو اوج جوانی دیابت بگیریم واز هزار دلیل دیگر روان پزشکا از رور اول باسد بگن به بیمار مشکلت چیه این حق به بیمار بدن که انتحاب کنه نه فقط خرف خودشون بزنن اگه کسی اراده کنز به همه جیز میرسه فقط مک تونستم ۶ ساله نه پرخاشگری داشتم نه شیدایی و نه استرس و افسردگی فقط تنها راه حل اش رندگی در لحظه ای حاله وتفکر و آگاهز از فکر و حس و رفتارتون مهارت کنترل خشم رو یاد بگیرد شبها ساعت ۲ بخوابید کامل در مورد علایمتون آگاهی پیدا کنید اصلن با کسی بحث نکنید زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبایی رسند انقدر زیباست این بی بازگشت کز برایش میتوان از جان گذشت در ضمن اینقدر دو قطبی رو بزرگ نکنبد اونها خوش قلب هستند تنها مشکلشون این که بیماربشونو قبول ندارن بیماری خطرناک اسکیزوفرنز و پارونویید اختلال شخصیت نمایشی ووشخصیت های ضد اجتماعی هستند زود قضاوت نکنید من زمانی که ترکیه بودم اونجا یک پزشکی اول به بیمارش عوارض دارو میگفت بعد دارو میداد ولی اینجا وقتی هم‌ میگی میگن ایرادی نداره کاش دلسوزتر بودن ولی باز تقصیر خودمان که نمیپرسم همشون خوبن ولی مشکل من خیلی خفیف بود تا میتونید خودتون مشکلتون رو حل کنید تا فکرتو اصلاح نکنید بیست سالم دارو بخورید هیچی درست نمیشی امیدوارگ بتونم کمکی کرده باش درضمن حتمن از فایل های رایگان دکتر ناظری استفاده کنید ایشون یک فرشته اند تو تلوزبون هم زیاد میان امیدورام اول سلامتی بعد آرامش همیشه با شما همقدم باشه بدرود

ن،ی

سلام.من سه ماهه با یک اقایی اشنا شدم ،که پزشک هستند،دو هفته اول عاشق من بودند،اما بعد از دوهفته یهو رفتارشون تغییر کرد،همش میگه میترسم شما میخواید ابروی منو ببرید.،و گاهی از یک موضوع کوچیک گریه میکنه،دیگه به من محبت نمیکنه،میگه میترسم به من وابسته بشی!خدود بیست روز پیش به نن گفت من دو شخصیته هستم،و من واقعا اطلاعاتی در مورد این بیماری نداشتم.به شدت خسیسه،البته تا حاییکه برای خودم میبینم،الان بعد از یک بحث کوچیک دو سه روز ازش خبری نداشتم،خودش یهو پیام داد و احوالمو با وسواس پرسید،همش میپرسید واقعا خوبی؟!
سوال من اینه،ایا واقعا این علائم بیماری دو قطبی هستش؟و در این دوره که فاصله گرفته چه رفتاری باید داشته باشم،؟ایا به ایشون پیام بدم یا منتظر شم،،

شیوا بریانیان دانشجو دکتری روانشناسی

سلام دوست عزیز. با توجه به نکاتی که اشاره کردید، نشانه های بیماری دوقطبی دیده نمیشود. مهم ترین عامل در تشخیص بیماری دوقطی وجود دوره هایی از حالت سرخوشی و شادی مفرط است که این نکته اشاره نشده بود. اما نکته مطرح این است که ایشون خودشون عنوان کردند دوشخصیتی هستند.. ایا به مشاور مراجعه کردند؟ به شما پیشنهاد میکنیم مطالبی در خصوص اختلال های تجزیه ای مطالعه کنید و علائم گفته شده را با ایشون تطبیق دهید. ولی بهتر است برای ادامه ماندن در رابطه حتما با مشاوری مشورت کنین

ناشناس

من 4 سال با یک مرد دو قطبی در ارتباط بودم و زندگیم به خاک سیاه کشیده و شد و دلیلی که 4 سال طول کشید بیماری منم بود که اسمش سندرم استکهلم هست.. خانوم ها و آقایانی که با دو قطبی ها در ارتباط هستید حتما پیگیر این سندرم در مورد خودتون بشید شاید دلیل تحمل کردنتون و امیدوار بودنتون به فرد دو قطبی این سندرم در درون خودتون باشه..
بهترین ثانیه های جوونیمو تباه کرد تورو خدا اگه اول رابطتتون هست تلاشی نکنید برای باهاش موندن و فقط از بیماریش آگاهش کنید و ازش بخواید درمان کنه چون اگه کسی بپذبره همچین بیماری داره خیلی راحت میتونه کنترلش کنه

حسن

سلام من 15 ساله که با همسرم زندگی میکنم،من بعد 4 سال فهمیدم که بیماریش همینه از اون موقع تا حالا دارو میخوره . 2 تا بچه دارم ولی زندگی با کسی که این بیماری رو داره خیلی سخته باید از خود گذشتگی کنی وبا تحمل ، فقط زوجهایی که میخوان ازدواج کنن ساعات مشاوره زیاد برن که بعد ازازدواج راحت تر زندگی کنن.

^Arezu

اولا ک اعتراف میکنم ب درک کاملی از دوقطبی نرسیدم و مطمئنا آدم تا تجربش نکنه نمیتونه این افراد رو درک کنه.
دوما واقعا متاسفم واس بعضیایی ک یه طرفه ب قضیه نگاه میکنن؛نمیفهمم این اختلالات واقعا دست این افراد نیس کنترلی رو اعمالشون ندارن و ازشما انتظار میره تاجایی ک میتونید کنار این افرادباشیدو درکشون کنید تنهاشون نذارید نرنجونیدشون یه با فقط واسه ی بار خودتونو جای این افرادبذارید اگه همچین رفتارایی با شما بکنن بخاطر چیزی که ناخواستس و اصلا دست خودتون نیست چ حالی میشید؟؟
قطعا ی حس مضخرف پیدا میکنید ب خودتون
پس اگه میتونید کنارشون باشید اگه ن از همون اول از این افراد فاصله بگیریدو زخمشون نزنیدباحرفاتون
واقعا متاسفم واس افکارو حرفای بعضیاتون…
حس ترحم و دلسوزیم ب درد این افراد نمیخوره فقط ی ذره مغزشون پیچیده تر از بقیس اگه جنبه اینو تو خودمون نمیبینیم ک تاتهش باشیم همون بهتر که از اول نباشیم و قضاوتشون نکنیم

سیمیاروم

آرزو عزیز، این مطالب برای آگاهی بیش‌تر هست، قطعا این موضوع تخصصی هست و حتما باید اطرافیان شخصی که دچار این اختلال هست، برای نحوه برخورد با کسی که این اختلال را دارد و همچنین برای درمان این اختلال از مشاورین و متخصصین راهنمایی بگیرند.
ممنون از نظرتون.

نیما

سلام من خانمم همین اختلال رو داره بعضی روز ها عاشق ترین زن دنیاست و تشکر میکنه که پیششم و بعضی مواقع که کمی از طرف خانوادش تحت فشار عصبی قرار میگیره بی رحم ترین و عصبی ترین فرد دنیا میشه،دوران افسردگیش بیشتر از دوران مانیاست.
خیلی بهم شکاکه و همش بهم تهمت میزنه به وجود اینکه خیلی دوسش دارم و بهش خیانتی نکردم ولی خیلی منفی باف میشه، خیلی به خانوادم و خودم فحش میده،همسرم قبل از من یه ازدواج ناموفق داشته.
راجب به همسر قبلش همش اختلاف فکری داره که منو شدید آزرده کرده، یه روز میگه اون جوونیمو ازم گرفتو هزار تا نفرینش میکنه یه روزم میگه اون دوست خوبم بود و منو کاملا نادیده میگیره.
یا تو گذشتش گیر کرده و شدید نا امید به فرداست یا یهو تصمیمات بلند پرواز و بی فکر میگیره اختلاف شدید بین موود و عاطفش هست بیشتر وقتا واسه رسیدن به اهدافش از غیرتم سواستفاده میکنه البته خودم میفهمم پشیموم میشه ولی این وسط من هستم که دارم خورد میشم.
اخلاق ولخرج گونه ای داره و شاغل هست هفته اول ماه رو بی فکر خرجای خیلی بیهوده میکنه و بقیه ی ماه رو افسردست،
تا الان چندین بار قصد خود کشی داشته که به دادش رسیدم، عصبی که میشه از خونه فرار میکنه یا میره خونه مادرش منو ۱ ماه بلاک میکنه بدون اینکه ازم خبری بگیره و بدش پشیمون میشه و قسم میخوره که این کارو نکنه اما باز تکرار میکنه
خودش میدونه کاراش غیر قابل کنترل هست و خیلی وقتا خودش میترسه اما راضی به دکتر نمیشه و کتمان میکنه و میگه بخاطر زندگی قبلشه، وقتی به کاراش فکر میکنه میگه کاش بمیرم که اینقدر اطرافیانمو اذیت نکمم
شده حتی دست روم بلند کرده و بعد از پشیمونی خودشو زده
خانوادش تلاشی واسه بهبودش نمیکنن با وجود اینکه از خیلی از اشتباهاتش تایید و تعجب میکنن اما مدام تشویقش میکنن که تایید شه و دلش نشکنه،
من خیلی دوسش دارم اما کاراشو حرفاش آبرویی که ناخواسته از من برده با تهمتاش منو رابطمونو به جدایی کشونده بعد از ۳ سال

تمنا

مونا جان بهترین کارو میکنی
منم چندین بار بهش فرصت دادم..ولی ادم نمیشه ..دقیق مثل نامزد من ک بیکاره و روزی صد باباش بهش میده ک اونم بیخودی خرج میکنه..دسشویی میره کم کم 45 دقیقه اونجاس ..بهانشم اینه ک یا یبوستم یا اسهال!!!
حرف حرف اون نباشه داد و بیداد راه میندازه..بعدش میندازه تقصیرمن..بریم خرید الکی بهونه میاره و بحث میکنه و ساعت ها تو خیابون منو ول میچرخونه…دیگ جوری شده ک تو خیابون منو میزنه وحشی…قبولم نداره مریضه!!!
منم باید خودمو از دستش نجات بدم???

زهرا

من ده ساله با همسرم زندگی میکنم ادم صبوری ام ولی احساس میکنم پنجاه سالمه با اینکه سی سالم بیشتر نیس واقعا خسته ام همسرم تمام علائم دو قطبی رو داره مثلن تا حقوقشو واریز میکنن همون روز اول همشو خرج میکنه و تمام. یه چند روز فقط و فقط میخوابه یه چند روز کلن بیداره منم تا میخوام بخوابم باهام دعوا میکنه که چرا میخوابی. تا باهاش منطقی حرف میزنی سریع بحث میکنه و کار به جنگ و دعوا و کتک زدن من و شکستن وسایلای خونه و داغون کردن خودش ختم میشه و بعدش سریع بغلم میکنه و معذرت و خواهی حرفای عاشقانه و نزدیکی میکنه هر وقت میره دستشویی چهل دقیقه تو دستشوییه و خیلی عکسای پرن میبینه و من فکر میکنم خودارضاییه اجباری داره همیشه تو فکرش اینه که بزاره بره یا خودشو نابود کنه چون مادر بزرگش خودکشی کرد و فوت شد مادرشم خودکشی و اعتصاب غذایی میکنه و پدرش بیماری عصبی داره همسر منم مدام تیکهای عصبی داره تمام تنش در حال تیک زدنه از سر گرفته تا پاهاش خلاصه که یا خوبه خوبه یا محل سگ بهم نمیزاره تا یه جنگ خونین را بیوفتع بعد میوفته به دستو پام همش دوستداره منو ببره یجا که خانوادمو نبینم یا میگه برو ولی به من نگو اونجا بیام با اینکه خانواده ام خیلی احترامشو دارنو بهش محبت میکنن من جدا نمیفهممش یه دختر دو ساله دارم حتی وقتی باردار بودم منو کتک میزد یه وقتایی ام چنان مهربون میشه که انگار ادمی بهتر ازین تو دنیا وجود نداره من هیچ وقت نمیگممن بی مشکلم ولی خدایی من ادم ارومی ام تو این سالها یکبار نزاشتم خانوادم چیزی بفهمن همش سعی کردم درکش کنمو بسازم. کاش بهم میگفتین اختلال دو قطبی داره یا نه که واسش وقت دکتر بگیرم؟

کاربران ناشناس

اره ببرش دکتر .یا حداقل یه آدم امین پیدا کن اون ببرتش

سیمیاروم

زهرا عزیز، حتما باید با همسرتون صحبت کنید و حتما به مشاورین و متخصصین زوج درمانگر مراجعه کنید تا شزایط رو بررسی کنند. زوج درمانگر نقش هر فرد را در بروز تعاملات مشکل‌زا شفاف می‌کند و به زوج کمک می‌کند تا رابطه و رفتار خود را تغییر دهند.
زوج درمانگر مهارت‌هایی را برای رابطه بهتر به زوج می‌آموزد و برای آنها تکلیف و تمرین‌هایی تعیین می‌کند.
این لینک جهت رزرو وقت مشاوره خدمت شما، سیمیاروم در خدمت شماست.

https://simiaroom.com/counselor/

m

سلام
توی این 35 سال تپه ی … نذاشتم.درس ک هیچ.سربازی اول فرار بعدشم بزور ی دوست تمومش کردم.توهم کامل بودن و همه چیز تموم.تند تند در جمع صحبت میکردم در مورد شغل ک نگم هزارتا شاخه عوض کردم هیچ چیز جذبم نکرد بعد از اولین موفقیت توی هر کاری ولش میکردم.شعارم هم اینه من بهتر میدونم رفتار وسواس گونه توی همه چیز هرچی دراوردم در لحظه خرج میشد.تا اینکه ازدواج کردم پارسال اونم بعد از پنج سال عقد و کلی داستان.از روز اول بعد از ازدواج احساس کردم مثل قبل دلم میخواد دوباره شونه خالی کنم از این مسولیت ولی هروقت ک همسرم خواب بود نگاهش میکردم بغض میکردم و به خودم میگفتم خیلی دوستش دارم یا درست میشم یا بیشتر از این بهش خسارت نمیزنم.به این فکر افتادم برم دکتر اولی ای دی اچ دی تشخیص داد نه ماه قرص خوردم ولی ی روز ک نمیخوردم قاطی بودم نمیدونستم به کی بگم دردمو خدایی شد ک با یکی از عزیزانم صحبت کردم در موردش اونم ی پزشک معرفی کرد تشخیص ایشون دوقطبی بود الان 3 روزه تحت درمانم نشانه های بهتر شدن میبینم رفتار افراطیم خیلی کم شده دروغ های فضایی نمیگم سکوتم بیشتر شده در لحظه دارم زندگی میکنم همه ی صداها و جنگ هایی ک تو کله ام داشتم شکر خدا رفتن و کلی چیز های دیگه میخوام بگم نترسید از قرص خوردن بخدا ک حالش خیلی خوبه ی دنیای نرمال قشنگیه افکار خودکشیم رفته پذیرشم بالا رفته خدارو هزاربار شکر میکنم ک دستمو گرفت مگرنه این طفل معصوم ک با هزار امید و ارزو شریک زندگیم شده معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارش بود الحمداالله من اصلا ادم معتقدی نیستم ولی بخدا جواب داده توی همین سه روز دنیام کلی تغییر کرده امیدوارم شماهاهم درمان رو شروع کنید و ادامه بدین ک مزه ی زندگی اروم و لذت بخش رو تجربه کنین.

کاربران ناشناس

Mخداروشکر براتون آرزوی خوشبختی دارم.

Z

Mخداروشکر براتون آرزوی خوشبختی دارم.من به تازگی متوجه شدم که همسرم این اختلال و داره و من عاشقشم لطفا برای خوب شدنش دعا کنید

سمیرا

من هم مبتلا هستم،33 سالمه و خیلی دلم برای شوهرم میسوزه که رفتارامو چجوری تحمل کرده،در حالی که نمیتونسته منو با منطق قانع کنه.قبل از ازدواج دکترا تشخیص وسواس فکری برام دادن،جدی نگرفتمو دارومو قطع کردم،بعد از ازدواج و بعد از اینکه مادرم خودکشی کرد دکترا تشخیص دوقطبی دادن،چون کاملا زمینگیر شده بودم.زندگیم رو هواست،نمیدونم شوهرم طلاقم میده یا نه،نمیدونم بچه دار میتونم بشم یا نه،نمیدونم اگه بچه دار بشم امکان داره بچمم بیماری به ارث ببره یا نه،چون هم مادرم و هم مادربزرگم خودکشی کردن و احساس میکنم نشانه های دوقطبی داشتن.خدایا خودت کمکم کن

هلما

سلام
برادر من مبتلا به دوقطبی و اختلال شخصیته
بهترین کاری که میتونید انجام بدید پذیرش این که این افراد بیمارن و کارهاشون به خاطر بیمار بودنه و تنها راه اینه که تا قبل حاد شدن بیماری شون به روان پزشک مراجعه کنید
تا نسبت به درمان مخالفت نکنند
متاسفانه پدر وما در من هم با خواستگاری رفتن و رفتن پیش دعا نویس سعی در بهبود شرایط داشتن من هم دیگه بریده بودم
تا اینکه وارددانشگاه شدم و چون روانشناسی میخونم فهمیدم که بیماری دو قطبی داره اما متاسفانه یه دوره کوتاه فقط توی بیمارستان دارو مصرف کرد و حالا به دلیل اینکه بیماری و انکار میکنه دارو مصرف نمیکنه ولی چیزی که باعث انکار از بیمار بودنشه اختلال شخصیته

مسی

سلام من همسرم دچار بیماری دوقطبی مانیا است بعد از چهل سال زندگی تقاضای طلاق کرد گفت کشش جنسی دیگه به تو ندارم در صورتی که خودش دچار نا توانی جنسی شدده وبا وساطت بجه ها به مشاور خانواده مراجه کردیم ایشان گفتند باید به روانپزشک مراجعه کنید در اونجا بیما ریش تشخیص داده شد ولی خودش قبول نداره بیماره وپزشک برگه داد ولی قاضی اصلا بیماری روانی رو قبول ندارن ولی درعین حال برای طلاق نیامد والان سه سال گذشته وماهنوزم به حالت طلاق عاطفی زندگی میکنیم وبرای کوچکترین مسعله به من حمله میکنه وا صلا د ر مورد مسعله ای با هم نمیتونیم با هم صحبت کنیم این در حالی که تا ده سال پیش من براش همسر نمونهای بودم

علیرضا

اگه تونستید کمکشون کنید نتونستید خیلی سریع جدا شید

خدای من پناه من

ای کاش سایتتون ی جوری بود که اگ یه بیمار دو قطبی نظرات رو خوند داغون تر نشه
که اگ اومد خوند نگه من یه هیولام من یه هیولا دارم تو خودم پرورش میدم
شاید این ادم عاشق یه نفره ولی این مشکلو داره وقتی این حرفارو میخونه میترسه داغون میشه
چرا؟ چون ادم عاشق دوس نداره کسیو که دوست داره اذیت کنه پس حالا این مشکلم داره که چجوری کسی ک دوس داررو ترک کنه یا کنارش بمونه
این میشه درد روی درد
در حالی که این ادم گناهی نداره گناهی هم نکرده فقط زندگی متفاوت بوده براش
اینجوری ک شماها حرف میزنید ادم از خودش میترسه
ادم میترسه همه ازش بدشون بیاد
ادم مطمئن میشه ک زندگی عادی نداره….

ستاره

دقیقا

سیمیاروم

دوست عزیز، این مطالب برای آگاهی بیش‌تر هست، اصلا نگاه بدی به این موضوع و مطالب نداشته باشید، قطعا این موضوع تخصصی هست و حتما باید از مشاورین و متخصصین راهنمایی گرفت برای بهبود.
این لینک جهت رزرو وقت مشاوره خدمت شما، سیمیاروم در خدمت شماست.
https://simiaroom.com/counselor/

ممنون از نظرتون.

مونا

تمنا جان عزیزم…من به نامزدم یبار فرصت دوباره زندگی کردن باهم بهش دادم بازم قدر ندونست اینا دیگه قدر نمیدونن…نمیفهمن چ چیز با ارزشی دارن….اینجور ادما خیلی دروغ میگن فریب میدن حیله گرن نمیشه بهشون اعتماد کرد به هیچ وجه….توهم عاشقی دارن درصورتی فقط به این عشق وسواس دارن مثل نامزد من که میگه عاشقتم برات اینکار میکنم اون کار میکنم میبینم هیچی فقط نیاز جنسی میخان….شوهر من علاوه بر خودش خونوادش هم دروغگو کثیفن…خواهر نامزدم اونم بیماره…همش به یه نحوی مسئله رو سروته هم میارن…..بخدا تموم خرج ازدواج پدر خودم داد خونواده همسرم هیچ خرجی نکردن..هیچی واسه من نخریدن
همچیش غیر عادی هست نمیشه تحمل کرد بیکاره…باباش روزی ۱۰۰تومن بهش میده همین نه گواهی نامه داره نه چیزی…یه ادم بی مصرف
بخدا پدرو مادر من داغونن نمیدونم چیکار کنیم
فقط باید جدا شیم چون جانمون در خطره علاوه بر روح چ روانمون
منکه دیگه تصمیم جدایی گرفتم ایشالا توهم خلاص شی عزیزم ?

حسن

خانم من هم متاسفانه ویژگی های دو قطبی را داره. اما با این تفاوت که گردن من می اندازه و میگه تو باعث بدبختی من شدید. پدرش فوت کرده و مادرش شوهر مجدد . رکیک ترین فحش ها را به من و خواهرهای می دهد. هر حرفی می زدم بد می فهیمه. چند بار تمام ظرف های خونه را شکسته. آلان هم جدا می خوابیم. از من می خواهد طلاقش دهم اما جدی نیست. سر کارش هم با همکارهایش ارتباط خوبی نداره. خلاصه صبرم تمام شده و به خاطر داشتن یک دختر تحملش می کنم

سارا

خوب مادرم از زمانی که بچه بودم یادمه به این بیماری مبتلا بودند و پدرم به بهترین روانپزشک تهران مراجعه کرده بودندو خلاصه مادرم با مصرف داروها کاملا از لحاظ خلقی ثابت شدند ولی پدرم بنا بردلایلی از جمله عدم رضایت از زندگی زناشویی و غیره به مادرم خیانت کرد و مادرم و ما بارها با پدرم حرف میزدیم که این کارو نکن و… ولی خوب با ادامه ی رفتارهای پدرم بعد دوسال با حمله ی اون خانمی که پدرم باهاش بود به مادرم، مادر دچار نوسانات خلقی شد و متاسفانه با وجود کمک من و خواهرهام و مادربزگم بیماریش عود کرد و مجبور به بستریش شدیم، شوک و این دوران ها …پزشکشون گفتن که چون برای دومین بار این اتفاق افتاده نباید بگذارید برای سومین بار عود کنه چون دیگه اونوقت شوک دادن هم تاثیری نخواهد گذاشت و خوب بعد از اتمام دوران بستری ، به خانه برگشتند و بعد از شش سال که زمان حال میشه دوباره علائم شیدایی شروع شده و اینسری هیچ دلیلی نداره و واقعا انقدر غم روی سینم هست که نمیدونم چکار کنم مادرم هیچ وقت کارهایی که تو کامنت ها ذکر شده بود روانجام ندادند ولی خوب علائم دیگری مانند شنیدن صدا و کارهای نامعقول و حرفهای …بود ان هم در دورانی که ذکر کردم نه همیشه (منظورم اقدام به خودکشی و…)حقیقتش معترفم که گاها بخاطرخستگی بدرفتاری میکردم و الان فقط خودمو لعنت میکنم که…نمیدونم تنها امیدم اینه که عودنکنه ،مادرم بهترین و مهربونترین و زیباترین وعاقلترین خانمی هست که تو دنیا دیدم امیدوارم زودتر به حالت عادی برگردند،واین حرف هارو گفتم به این دلیل که ،این بیماری هم یک نوع بیماری هست مثله سایر بیماری ها و ماهم انسان هستیم و نیازمند به کمک یکدیگر،مخصوصاخانواده که هیچ چیزی نمی تواند جایگزینش شود و زندگی درکنارمادرم تا الان که هیجده سال دارم واقعا هیچ چیز خیلی ماورایی و غیرقابل تحمل نبوده و ما بسیار لحظات شیرینی رو داشتیم وداریم (بافاکتورگرفتن از کارهای پدرم که هیچ وقت نفهمیدم باید بهش حق بدم یانه )و به شخصه از زندگی توقع ندارم که همیشه باهام سرسازگاری داشته باشه چون مگه میشه همچین چیزی!لطفا هوای هم رو داشته باشیم با اینکه این بیماری جزو بیماری های روانی شدید دسته بندی میشه ولی درصورت مصرف دارو و زیرنظر بودن پزشک، این افراد با افراد عادی خیلی فرقی ندارند،فقط صبر و شکیبایی و سایرصفات خوب و مثبت انسانیت و مقدار زیادی مطالعه و اگاهی لازم هست تا در این مسیر هم بتونیم انهارا خوب نگهداریم و هم خودمان را،چون این افراد با مصرف دارو در حد خیلی خوبی سالم هستند و مایی که جریان زندگی گاهی خوب و گاهی بدمان میکند باعث اذیت شدن انها میشویم چون توقع دارند دیگران هم مثله انها خوب باشند پس ماهم باید درکنار انها درست رفتار کنیم یعنی کاملا دوطرفست این قضیه، امیدوارم منظورم را رسانده باشم.

تمنا

مونا جان ی جورایی شبیه همیمِ…
دیگ کل خانواده من میگن جدا شو..ی دوستی دارم ک اون ب اصرار خودش با پسرعمش ک مثلا عاشقش بود ازدواج کرد..5 سال بعدش با ی بچه بهم پیام داد ک میخوام جدا شم و 6 سال تو عقدش بود تا مردک راضی شد طلاقش بده..داستان منو ک شنید تازه بهم گف ک شوهر منم اینجوری بوده الان جدا شی خیلی بهتره..گف میاد گریه میکنه دلتو نرم میکنه بری باز پشیمون میشی..اینارو ک شنیدم میبیتم واقعا همینطوریه این نامزد من چند باری قول داد ک اذیت نکنه ..نزنه ولی باز سر هر بحثی نمیتونس خودشو کنترل کنه…منم مث تو باید بهش بگم این کارو کن اون کارو نکن ..نگم میگه چرا نگفتی بگم میگه خودم میدونم چرا گفتی..مثلا خواستی بگی من بلد نیستم و شخصیتمو خورد کنی? دیگتو این چهار ماه کم اوردم…هر کاریم میکنه انقدی بحث میکنه ک بندازه گردن من و خودش بعد باز بگه چرا این کارو کردی!!! ب نظرم توام خوب فکراتو بکن بحث ی عمر زندگیه…

Mona

سلام…من ۴ماهه که عقد کردم خونواده همسرم با دروغ و کلک و وعده های پوچ و توخالی منو گرفتن واسه پسرشون….پسری که بیماری دوقطبی داشت…یه هفته بعد از عقد پرده منو زد خیلی اصرار داشت ک پرده بکارت منو بزنه من خیلی مخالفت میکردم ولی هرچی مخالفت میکردم فایده ای نداشت خیلی بهم پیله میکرد منم گفتم دیگه شوهرم هست و باهاش خوشبختم قبول کردم این کارو بکنه ولی خوشبختانه پرده ارتجاعی هستم…
انگار یه بچه دارم بزرگ میکنم خیلی سخته همش باید بهش بگم این کارو بکن اینکارو نکن…موهاتو شونه بزن لباس تمیز بپوش حمووم برو…حرفای تکراری نزن حرفاتو تکرار نکن بخدا خسته شدم از بی دقتی و بی تمرکزی…..همش میخاد به نحوی ک عاشقمه منو نگه داره با دروغ شیره مالیدن سر من…..
همش میگه تو با من ازدواج کردی میخای طلاق بگیری مهریه بگیری…
ولی من وقتی این رفتاهای عجیب و ازار دهنده میبینم دوستدارم جدا شم
از یک طرف خیلی دپرسه و ناراحت و نگران همش تو فکره هرچی میگم چ فکری نمیگه خسته شدم…همش میگه بهم سرت تو گوشیه درصورتی ک نیست همش میگه اون دوستت پدرسوخته هست اون دوستت فلانه وقتی سرم میکنم تو گوشی میاد بالا سرم ببینه کیه همش شک داره خسته شدم سوالات بی معنی و توهینی میپرسه….هزارتا تهمت بهم زد ولی کنارش وایسادم چون من با امید و ارزو زندگیمو شروع کردم…..بخاطر چیزای بی مورد عصابی میشه و هرچی از دهنش در میاد میگه کتک میزنه اصرار زندگی رو به تموم خونوادش با کلی دروغ تعریف میکنه….نمیزاره من تحصیل کنم…همه چی ازم گرفته شده فکرش نمیکردم اینجور شه واسه خودمو خونوادم ناراحتم دعا کنید ??

تمنا

منم چهارماهه نامزد کردم..نامزدم ب همه چی گیر میده..احساس خودبزرگ بینی داره ..اگه مقابل حرفش حرف بزنم و باهاش بحث کنم کنترلشو از دست میده و منو میزنه..از در بیرون بریم میگه چرا تعارف نکردی من اول برم ..غذا کشیدنی میگه چرا کم کشیدی..یا چرا زیاد کشیدی نکشم میگه من ارزش ندارم؟یا میگه شک دارم تو دوسم داری..یا ب ی موضوع کوچکی گیر بده تا دوساعت در موردش حرف میزنه ..تا اخر سر همه چیو بندازه گردن من ک تو باعث ناراحتیم شدی ..الان باید از دلم دراری..شدیدا ولخرجه..بیکاره و روزی 100 از پدرش میگیره ک همش تو ی روز تموم میشه…چندبار قسم خورده ک کاراشو ترک کنه ولی باز تکرار میکنه..پیش مشاورم نمیره میگه خودمون میدونیم ایرادمون چیه نباید بکنیم…احساس میکنه من باهاش لج میکنم و در برابر هر رفتارم درجا عکس العمل نشون میده..وسواس شدیدی ب شستن دستاش داره بهانشم اینه ک گرمم میشه و اینجوری میشورم ک خنک شم..بیش از حد دستمال کاغذی استفاده میکنه ی بار میزنه ب و لب و صورتش و میندازه بیرون..تن تن حرف میزنه و تن تن غذا میخوره..دسشوییش کم کم نیم ساعت طول میکشه همشم میگه یا یبوستم یا اسهال!!!کل خانوادم میگن جدا شو..من دلم براش میسوزه چون تک فرزنده و ی خانم داره ک اونم اینجوری میخواد تنهاش بذاره..از ی طرفی هم میدونم ی روزی کم میارم ..این سر تموم کنم بهتره..ب نظرتون با این شرایط نامزد منم بیماری دوقطبی هستش؟ بعدها شنیدم چند سالی بیمار و بستری بوده ولی خانوادش بهم نگفتن!!
ب نظرتون تموم کنم؟

ناشناس

یک سالی میشه که عقد کردم شوهرم بیماری دو قطبی داره زیاد حرف میزنه مادر پدرم در حقش خوبی می کنن ولی همیشه بهم سرکوفت میزنه یه وقت تا حد مرگ جرو بهس میکنه و میگه تو باید ارومم کنی و یه روزم انقدر خوبه و از من جدا نمیشه که کلافم میکنه بی نهایت بهم وابستس ولی من می خوام ازش جدا شم .من عاشقشم ولی به شماهم میگم بچه ها گول دلبستگیتونو نخورید خیییلی سخته وقتی برید سر زندگی حساس ترم میشه اونوقته که پشیمون میشید الان که دارم این حرفارو میزنم انگاری که قلبمو دارم از تو سینم در میارن ولی مجبورم به خاطر خودمو خانوادم فراموشش کنم

سیمیاروم

تمنا عزیز، حتما باید با همسرتون راجع به ناراحتی‌ها و حساسیت هاشون صحبت کنید و علت رو جویا بشید که چه چیزی باعث حساسیت و ناراحتیشون میشه، اگر موفق نشدید تا این موضوع رو برطرف کنید، حتما به مشاورین و متخصصین زوج درمانگر مراجعه کنید تا شرایط رو بررسی کنند. زوج درمانگر نقش هر فرد را در بروز تعاملات مشکل‌زا شفاف می‌کند و به زوج کمک می‌کند تا رابطه و رفتار خود را تغییر دهند.
زوج درمانگر مهارت‌هایی را برای رابطه بهتر به زوج می‌آموزد و برای آنها تکلیف و تمرین‌هایی تعیین می‌کند.
این لینک جهت رزرو وقت مشاوره خدمت شما، سیمیاروم در خدمت شماست.

https://simiaroom.com/counselor/

ل

خانوم شک نکن که به این رابطه خاتمه بدی! ایشون حداقل دارای وسواس فکری هستن که در دراز مدت امکان زندگی باهاشون وجود نداره! خودتو اول جوونی نجات بده.

فاطمه

من نامزد کردم و احساس میکنم که نامزدم دوقطبی هست.اما مطمئن نیستم…زود عصبی میشه دست بزن داره اما بعدازاینکه کتک میزنه خودش پشیمون میشه و عذرخواهی میکنه.اینا نشونه دوقطبی بودنه؟

کاربران ناشناس

منم الان ۱۲ساله این مشکلو دارم با یه بچه ۱۰ساله کاملا پشیمانم که چرا همون اول فکری به حال خودم نکردم شدم یه افسرده وروانی

سیمیاروم

فاطمه عزیز، حتما از مشاورین و متخصصین مربوطه کمک بگیرید تا کامل شرایط رو بررسی کنند و راهنماییتون کنند. این لینک جهت رزرو وقت مشاوره خدمت شما، سیمیاروم در خدمت شماست.

https://simiaroom.com/counselor/

علی علینیا

سلام متاسفانه من هم مثل شما گرفتار یه خانم دوقطبی شدم که الان ۱۹ ساله زندگیمو داغون کرده و الان کارمون به طلاق کشیده و شدیدا هم دوستش دارم و خیلی هم ناراحتم از این موضوع و رفتارهاش دقیقا مانند بقیه دوقطبی هاست دروغ زیاد میگه و چند بار اقدام به خودکشی و مرتب قهر میکنه و میره خونه باباش ولی تنها تفاوت مورد من با شماها اینکه متاسفانه کل فامیل خانمم مبتلا به این بیماری هستن و من موندم با یه لشکر دیونه دوقطبی، بعضی وقتها به خودم شک میکنم که نکنه همه اینها سالم هستن و من دیونه شدم ولی وقتی با بقیه حرف میزنم و توضیح میدم بهشون تازه میفهمم که من سالمم و گرفتار چه مصیبتی شدم . کامنتها رو که میخوندم چند بار ناخواسته گریه کردم و حالم خیلی بود بود تا اینکه کامنت اخر رو که اقای محسن محسنی نوشته بود مثل خری که تو گل گیر کردم نه راه پس دارم نه راه پیش دقیقا خودمو تو اون شرایط دیدم و الان ۲ ساعته که اینقدر خندیدم که اشک از چشام راه افتاده بازم دمش گرم یه بار از ته دل تونستم بعد از ۱۹ سال بخندم

ناشناس

معلومه که نشانه دوقطبی بودنه منم تازه نامزد کردم و دقیقا شوهرم همین رفتارو داره علتشم اینکه عصبانیتشون دست خودشون نیست و وقتی به خودشون میان پشیمون میشن احتمالشم هست که سادیسم داشته باشه اما عزیزم زنئگی خودتو به خطر ننداز بعضی از بیماران دو قطبی هر کاری از دستشون بر میاد منم می خوام طلاق بگیرم

سیمیاروم

فاطمه عزیز، حتما از مشاورین و متخصصین مربوطه کمک بگیرید تا کامل شرایط رو بررسی کنند و راهنماییتون کنند. این لینک جهت رزرو وقت مشاوره خدمت شما، سیمیاروم در خدمت شماست.

https://simiaroom.com/counselor/

ناشناس

من یکسال از زندگیم با همسرم میگذره خیلی دوسش دارم اعتیاد داشت و هو دو قطبی بودکنارش موندم ولی الان که پاک شده میگه دیگه نمیخوامت من تو شرایط سخت روحی و مالی کنارش بودم الان رفتاراش عوض شده و همش بهونه میاره برای جدایی منم تصمیمو گرفتم که ازش جدا شم برام دعا کنید

کاربران ناشناس

سلام به همگی من بعد از 5 سال از زندگی متوجه شدم همسرم این مریضی داره، واقعا سخته،واقعا سخته، اگه هنوز اول راه هستین یا بچه ندارید حتما جدا شین، چون نهایتاً خسته و درمانده میشین، این در صورتی هست که همسر من علایم خیلی پیشرفته نداره ولی بلحاظ،مالی و اخلاقی منو بچه هامو نابود کرده واقعا پس از ده سال که داریم با مریضیش دستو پنجه نرم میکنیم،هیچ چیزی از من که یه زن34 ساله هستم نموده جز یه اعصاب داغون وسلامتی رفته خودم،به پدر مادرایی که فک میکنن با ازدواج بچه شون خوب میشه التماس میکنم زندگی یه خانواده دیگه خراب نکنن

کاربران ناشناس

نصف بیشتر اش بی پایه بود و اساس علمی نداشت من یک بیمار دوقطبی هم 365 روز سال که بیمار نیستیم شاید در سال یکی دوروز اختلال خلق داشته باشیم و این جور نوشته ها معمولا نویسنده دنبال اینه که پیاز داغش رو زیاد کنه تعداد مراجعه کنندگان ش رو بیشتر کنه اگرنه بسیار ی از بزرگان علم و ادب و سیاست و هنر این بیماری رو داشتن و این بیماری مربوط به آی کیو زیاد در شخص مورد نظره حالا شما بشنید قصه و داستانش رو زیاد کنید برید سایتهای علمی پزشکی دیگر رو هم ببینید این قصه هایی که شما نوشتید خیلی هاش توش نیست

سیمیاروم

سلام خدمت شما، وقتتون بخیر

خب اختلال دو قطبی انواع مختلفی داره و میزان درگیری افراد با این مشکل، با هم متفاوته.

کامنت هایی هم که برای این پست نوشته شدن تاکید بر همین موضوع دارند. ممکنه گاهی اوقات این اختلال فرد و اطرافیانش رو به شدت درگیر کنه

و در آخر هم فکر کنم بهتر باشه این قسمت از مقاله رو دوباره با هم مطالعه کنیم:

” اختلال دوقطبی یک بیماری روانی مزمن است که باعث ایجاد نوسانات شدید خلقی از دوره های مانیک شدید (شیدایی) تا دوره های خمودگی (افسردگی) می شود. نوسانات خلقی در اختلال دوقطبی ممکن است چندین بار در سال یا گاهی به ندرت اتفاق بیفتد. “

کاربران ناشناس

مشکل من و خیلی از آدما اینه که
طرف ما حس نمیکنه که بیماره بیماری فقط جسمی

اسماء

من مدت خیلی خیلی کوتاه با همسرم زندگی کردم. دوران عقد گاها عصبی میشد ولی میگفت بی پول شدم بیکار شدم منم اصلا فکر نمیکردم مشکل از اینی که هست جدی تر باشه و اصلا تصور نمیکردم بیماری باشه، روابط ما دوران عقد محدود بود و رفت و آمدها در حد معقول و من متوجه این مساله مهم نشدم…
بعد از عروسی عوض شد
تمرکز نداشت، گریه میکرد برای دوری از خانوادش با اینکه خیلی از هم دور نبودیم و توی یه شهر بودیم
یه روز میگفت عاشقتم فرداش میگفت من تو ر نمیخواستم ازت متنفرم
یه روز میگفت تو زیباترین دختری، فرداش میگفت این چه قیافه ایه چرا تو این شکلی هستی در حالی که من واقعا از همه جهت زیبا هستم
کتک میزد فحش میداد به خودم به خانوادم توهین میکرد به من تهمت بی عفتی میزد، همش خواب بود، شب تا صبح بیدار بود و معلوم نیست چی میخورد، همیشه شبها یه دستش لیوان آب بود و یه دستش مشت بسته که نمیدونم توش چی بود، شکلات و آبمیوه زیاد مصرف میکرد، چشماش قرمز بود، منو میذاشت به هر بهونه ای وقت و بی وقت میرفت بیرون خونه، سرکار نمیرفت، تهدیدم میکرد که منو میکُشه، حرفهای بی ربط زیاد میزد، دلش میخواست روی من دستشویی کنه، میگفت میخوام برم سرت زن بگیرم، حمام به زور میرفت، مسواک نمیزد یا خیلی کم، تعریق بسیار زیاد داشت، عصبی میشد دستاش به شدت می لرزید، عرق شدید میکرد انگار از زیر دوش حمام اومده بیرون… خیلی خُلقیات بدی داشت، ولخرجی میکرد، همش توی اتاق درازکش مشغول گوشی بازی بود، منو میزد میگفت شبیه فلان حیوونی، چندبار گفت میخوام از بالکن بندازمت پایینف هر چیزی پیش میومد گردن من مینداخت، نمیطذاشت زیاد خانوادم ر ببینم، گوشیم ر به زور و با عصبانیت چک میکرد، زیاد خوشش نمیومد با تلفن حرف بزنم، به خانوادم گفته بود حق ندارید بیایید خونه من و هزار و یک رفتار عجیب دیگه… خانوادش اصلا قبول نمیکردن پسرشون مریضه و اصلا همکاری نمیکردن. بعدا متوجه شدم چندین ساله درگیره و فکر کردن اگر برای زن بگیرن درست میشه، خیلیط مشکوک به مصرف مواد مخدر هست… سر هر چیز الکی عصبانی میشد، طوری که خودش ر میکوبید به در و دیوار و خانوادش گاها با کتک زدنش آرومش میکردن…
من الحمدلله دارم ازش جدا میشم و میرم سراغ زندگیم
از وقتی فهمیده من متوجه مشکلاتش شدم قایم شده و خانوادش مخفی ش کردن
چندین ماه بهش مهلت دادم بیاد مشکلش ر حل کنه اما اون قبول نکرد و هیچ همکاری نکرد
امیدوارم خدا خانوادش ر شفا بده که با زندگی من بازی کردن و فکر کردن با اینکار پسرشون خوب میشه…

خانم دوقطبی

سلام ، منم دچار این بیماری هستم ، اما خودم همیشه دنبال درمانم و دائم به مراکز روان پزشکی و روان درمانی و مشاوره میرم ، اگرچه خانواده همیشه بهم آسیب زده اما همسرم همیشه مشوقم هست.
راستش واقعا متاسف شدم از کامنت ها، درکتون میکنم ، زندگی با افرادی مثل من سخته ، اما یک بیمار دو قطبی بودن فکر میکنید سخت نیست ؟
ما هم درک داریم و قطعا غم انگیز ترین چیز واسمون اینه که گاهی افسار زندگیمون دست خودمون نیست !
اگر عاشق فردی بودید و ام اس داشت یا دچار سرطان شد، هم ترکش میکردید؟
اگر جوابتون مثبته باید درباره مفهوم عشق تجدید نظر کنید!
من انقدر درمانم رو دنبال کردم که الان به هر مرکز روان درمانی مراجعه میکنم میگن حالا نوبت همسرته که شخصیت خودشو ارتقا بده و برای درمان تله های شخصیتیش بیاد.
کاش بدونید که چی به رشد این بیماری کمک میکنه ! رفتار های تربیتی غلط آدم هایی که واسمون عزیزن !(تله های شخصیتی عزیزان و خطاهای شناختی اون ها)
اگر راجع بهش نمیدونید سرچ کنید.
و کاش بدونید برای در کنار ما بودن ، اگر بهمون عشق دارید ، باید خودتون هم روحتون رو سالم کنید ، یعنی در کنار هم و هردو این کار رو بکنیم.
منو همسرم هر دو برای ارتقای شخصیت خودمون به مشاوره میریم ، و تا الان نمیتونم بگم مشکلی نبوده اما اینطور که در کامنت ها نوشتید نبوده ، فردی که از بیماریش آگاهه فقط امید میخواد و یک همراه که در روزهای نا امیدی دستشو بگیره.
واقعا حس یک بیماری لاعلاج وحشتناک بهم دست داد از خوندن کامنت ها و مطالب !?

جواد

سلام دوستان . شبتون بخیر.با همه تفاسیر تحمل زندگی در کنار یه انسان دو قطبی خیلی سخته. اینکه لحظه های زندگی خودت
و بچه هات به تلخی سپری میشه و فقط با کلمه دوقطبی توجیه میشه.

...

سلام خیلی متاسف شدم که نظریات رو خوندم من یه دختر مبتلا به اختلال دوقطبی هستم.هرگز فکر خودکشی نبودم چون به خداوند مهربون اعتقاد دارم.خودم درسن پایین به روانپزشک مراجعه کردم وبا وجود مشکلاتی که برادرم در خونه برام ایجاد می کرد و فرد بسیار پرخاشگریه تحصیل کردم و سعی کردم بیماری خودمو قبول کنم.هنوز دلایل این اختلال مشخص نیست ولی ما انسان هستیم اینقدر از ما نترسید دوستان عزیز.من سعی کردم درمان خودمو ادامه بدم.می تونستم مبتلا به بیماری لاعلاج بشم ولی این اختلال درمان داره لطفا بزرگش نکنید!!!سعی کردم انسان خوبی باشم مدرس و مترجم زبانم و شاگردام عاشقانه منو دوست دارن.کودوم انسان کامله؟!!!یکی بشنوه انگار ما زامبی هستیم.خداروشکر خداوند نامزد مهربون و صبوری به من داده.منم بهش عشق و محبت دارم.داروی اصلی هربیماری عشق هستش.بهتره یکم دیدگاهمونو عوض کنیم.انشالا هیچ مریضی رو کره زمین نباشه وهمه خوشبخت باشن.آمین.

کاربران ناشناس

آمین

کاربران ناشناس

عزیزان بیمارانتون رووحتما نزد روانپزشک خوب ببرین دارو درمانی فقط جواب میده و کلا رفتاراشون تغییر میکنه حتی اگه لازم باشه تا آخر عمر دارو مصرف کنن

مریم

سلام .روانپزشک خوب یعنی چی؟!چه فاکتورایی باید داشته باشه؟

سیمیاروم

سلام مریم عزیز امیدواریم که خوب باشید :)

این مطلب رو برای آگاهی بیشتر مطالعه کنید.
خدمت شما، سیمیاروم در خدمت شماست.
https://simiaroom.com/blog/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%DA%86%D9%87-%D9%88%DB%8C%DA%98%DA%AF%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF/

کاربران ناشناس

سلام من و همسرم ۲۰ سال سابقه زندگی مشترک داریمنزدیک به ۳ سال است که زنم حرفهایی می زنه عجیب میگه تو وقتی کنارم هستی فقط به ….من نگاه میکنی هم روانپزشک وهم مشاور  رفتیم بهش گفتند تو توهم داری فعلا دکتر اعصاب براش دارو نوشته که مصرف میکنه دو هفته میشه کمی بهتره و روزی یکبار گیر میده .فقط دارو هش نوشته جهت مشکلات  دو قطبی. کسی تا حالا این مشکل داشته.

سیمیاروم

دوست عزیز
در بیماران دو قطبی
در زمانی که حملاتشون فعال هست
حتما نیاز به مصرف دارو و درمان فردی برای فرد بیمار لازم و ضروری هست

اما تجربه بالینی من از کار با زوجینی که یکی از زوجین بیماری دوقطبی داشت این بود که زوج بیمار شدیدا احساس رهاشدگی توسط همسرش دارد

وقتی همسر شما توهماتی از این جنس دارد که نگاه شما فقط به ی بخش از بدن اوست
می توان این پیام ضمنی را هم شنید
که در رابطه شما احتمالا نیازهای جسمی ( مثل نوازش ، کنار هم نشستن و….)
با نیازهای جنسی پیوند خورده
و در ذهن همسرتان این را تداعی میکند که شما فقط در زمانی که نیاز جنسی دارید به او توجه دارید و این برای او معنی رهاشدن دارد
به شما زوج درمانی را هم کنار درمان فردی و دارویی توصیه میکنم

سعیده

سلام. من بعد از پنج ماه عقدمتاسفانه وارد زندگی خودمون شدیم و بعد از عروسی علایم رفتاری همسرم شدت پیدا کرد. تو دوران عقد بی دلیل گریه میکرد میگفتم فرهاد چی شده میگفت هیچی.و دلیلی برای گریه هاش نداشت. یک ماه بعد از عروسی مون ناگهانی یک دعوا و پرخاشگری شدیدی کرد و داد میزد که من زن و زندگی نمیخوام و از همه ادما میترسم. خانواده دوباره اشتی مون دادن و ارومش کردن اما چند وقت خوب بود چند وقت بد. دایم عوض میشد. یک بار تا نصف شب دعا و قران میخوند یک بار تادو سه شب با هندزفری اهنگ های راک و رپ ترسناک گوش میداد و یک دوره همش خواب بود میگفت حوصله ندارم کاری کنم من پیرم بااینکه سی سالش بود میگفت من تا پنج یا ده سال دیگه میمیرم چون پدرم چهل و پنج سالگی مرده.
اما باز بعضی دوره ها اینقدر هیجان و انرژی داشت که منو متهم میکرد که تو زیاد میخوابی و از چهار صبح بیدار بود و دایم پای بازی های پلیستیشن ترسناک و خشن میشست. تقریبا از اینکه یک دوره باهاش خوشبخت خوشبختم و یک دوره بد بدخت بد بخت خسته شده بودم. با چند تا دکتر صحبت کردم. و باتوجه به اینکه پدرو مادرش تو کودکی فوت شدن و خاله و دختر داییش هم این بیماری رو دارن همه دکترها بهم گفتن همسرت اختلال دوقطبی داره باید دارو بخوره اما اصلا قبول نداره که بیماره میگه شماها توطعه کردین منو دیوونه جلوه بدید. الانم بعد یک سال از عقد مون ازش جدا شدم باتمام دوست داشتم خیلی سخت بود ولی میگفت تو زشتی حالم از قیافت بهم میخوره بیا بریم طلاق بگیریم من نمیخوام باتو زندگی کنم. چند تا روان شناس بهم گفتن تا خوب شدن دوره شیدایی و پرخاشگری ایش صبر کن اما پدرم و خانوادم گفتن مهر دخترم حلال و جونش ازاد. بااینکه حتی قبول کردم تااخر عمرش دارو بخوره هم کنارش میمونم. و حتی شرطی که گذاشت که بچه دار نشیم و بریم شهرستان رو پذیرفتم ولی بازم بهانه هایی میاورد که من دیگه نمیخوامت و ناچارا باهمه سختی ها جدا شدم. ایا من کار اشتباهی کردم؟

ام

منم دقیقا یه زندگی شبیه تو دارم با این فرق که من آقا هستم. و در مراحل کارای طلاق هستیم.
و چیزی که منو این وسط داره نابود میکنه اینه که بمونم و بچه دار نشدنو و بیماریشو بپذیرم و کنار بیام چون واقعا دوستش دارم
یا اینکه چشم رو همه چی ببندم و خودشو و خودمو خلاص کنم. واقعا سوالیه که هیچ شخصی نمیتونه کمکم کنه و حس میکنم وسط یه جای پُر آب دارم از تشنگی خفه میشم. 😔😔😔😔

منصور- mansour_en62@yahoo.com

با سلام
نظرات شما رو خوندم و متاسف شدم .من هم مانند شما 27 سال تونستم با یک خانمی که بیماری دو قطبی داشت زندگی کنم . در ابتدا زندگیمون علائم کمی داشت و به مرور بیشتر شد .چندین بار خودکشی کرد و نجاتش دادم . چندین بار با چاقوی آشپزخانه به من حمله کرده که یکبارش به من صدمه زد و یکبار هم با کوسن مبل از خودم دفاع کردم که کوسن رو پاره کرد .دائما با صدای بلند و فریاد صحبت می کرد که باعث ناراحتی فرزندانم وهمسایه ها می شد . با حرکات تند و با سرعت زیاد کارشو انجام میداد .بشدت شکاک وتخیلی بود و دائما گوشی موبایلمو چک می کرد و داخل ماشینم میکرفون و جی پی اس کار گذاشته بود . چندین بار به محیط کارم اومد و آبروی منو برد و با مداخه حراست آروم شد .بشدت ولخرج و بدون برنامه ریز کار می کرد و چندین بار سرمایه زندگیمون رو به باد داد. به لحاظ عجول بودن وسایل شخصیشو گم میکرد.در مقابل فرزندانم دعوا می کرد و مراعاتشون نمی کرد. من هم با وجود این رفتارهاش و آشنا بودن به علائم بیماریش ،در کار خونه به جهت آروم شدنش کمکش می کردم (غذا می پختم ، ظروف خونه رو می شستم ، خرید روزمره را انجام میدادم و غیره .) و کلی از حجم کارشو در خانه کم می کردم که بهش فشار نیاد . با اصرار من به دکتر روانپزشک رفتیم ولی حاضر به دریافت دارو نمیشد و به بهانه های مختلف داروش رو نمی خورد . در میهمانی های خانوادگی صحبت های چیپ ورفتار نامناسب داشت و باعث ناراحتی فرزندانم میشد. متوجه ارتباطش با افراد دیگه شدم و چند موردش برام ثابت شد .به شدت به فالگیری و پیشگوی معتقد بود وتحت تاثیر گفته های اونها قرار می گرفت .(کما اینکه اونها بهش گفته بودند که دو بار شوهر می کنی). بلاخره با درگیری و با پافشاری که بر من آورد ، حق طلاق رو از من گرفت که پس از مدتی ، خودش از من طلاق گرفت .و باعث تعجب تمامی اقوام من و خودش شد و به 27 سال زندگی مشترک پایان داد. و زندگی یک خانواده رو با چند فرزند نابود کرد .

پدرام

بارها اقدام به انواع خودکشی کرده و هر بار با بدبختی و سختی خودمو رسوندمو نجاتش دادم شب تا صبح الکی گریه میکنه خانوادشم که این دخترو به علت آبروریزی ها و افکار جاهلی ای که دارن (فقط پسری هستند)طرد کردند و مدام تحقیرش میکنند و دود این تحقیر هم به چشمم من میره بی دلیل داد میزنه چاقو میکشه قرص میخوره شبا اصلاا نمیخوابه صبح ها که سرکارم تا بعد از ظهر میخوابه میل جنسی نداره بیماری ترس از دخول یا واژنیسموس داره چندین بار تو محل خودمون و محل پدر و مادرم آبرومو بدون هیچ دلیلی برده جرات آب خوردن تو خونه ام ندارم اگه بفهمه مثلا آب خوردم تا صبح داد و بیداد و شر میکنه چندین بار خواستم ببرمش دکتر روانپزشک اما خانوادش تحریکش میکنن که شوهرت دنبال سند سازی علیه توعه و میخواد طلاقت بده من بازم دوستش دارم اما بقدری زیرر فشار شدید هستم که موهام ریزش پیدا کرده و کلی موهام تو سی سالگی سفید شده فقط برام دعا کنید نمیخوام طلاقش بدم چون میدونم کسی ازش نگهداری نمیکنه و سرنوشتش شاید به خودکشی ختم بشه

مائده

سلام . کاملا درکتون می کنم .توکلتون به خدا باشه

یاسر

ممنون که این حرف ها رو به اشتراک گذاشتید منم دقیقا مثل شمام همسر من هم دقیقا همین رفتارها رو داره ارتباطم با همه کم شده حتی نمی تونم یک تماس ساده با مادرم داشته باشم و باهاش درد و دل کنم مادرم بسیار زن آرومیه و تماما محبت بی دریغش به همسرم می رسه اما همسرم همیشه در دعواها مادرم رو با رکیک ترین فحش ها متهم به دسیسه چینی و … می کنه و مدام پدرم رو متهم به کوتاهی انقدر فشار روم زیاده دو بار به این فکر کردم که خودم از زندگی راحت کنم و خیلی وقتا آرزوی مرگ می کنم تنها باورم به خدا و بعدش اهداف شخصیم و آرزوهام منو رو سرپا نگه داشته . بدتر از همه اینکه اصلا خودش باور نداره که مشکلی داره و حاضر به مراجعه به مشاور هم نیست احساس می کنم هیچ راه گریزی ندارم متاسفانه حتی مادر و پدر خودم و ایشون نیز بخاطر شخصیت و رفتار اجتماعی بسیار خوبش در جمع ها نه فکرش رو می کند و نه باور می کنند که همسرم اینطور باشه.
واقعا می ترسم به پدر و مادرم زنگ بزنم یا برای مهمونی دعوتشون کنم می ترسم از اهداف شخصیم و آرزوهام باهاش بحث کنم. تا حالا بارها من رو زده و سر و صورتم رو با چنگ انداختن خراشیده اما وقتی آروم می شه من رو متهم می کنه که من هم اون رو زدم و باور داره اینکه آثارش روی صورت من مونده اما روی ایشون نه به خاطر اینکه پوست من خیلی حساسه. دنیال یک راه نجاتم تو این مدت خیلی عقب افتادم از همه چیز

فرهاد

ب شدت سخت و غیر قابل تحمله تقریبا همه ی تلاش هام بی نتیجه بوده یا تاثیر موقتی داشته بعد از هشت ماه ک عقد کردیم من هم دچار افسردگی شدید شدم دایم با اینکه قصد خودکشی داره تهدید میکنه و چندبار هم ک اقدام کرده موفق شدم جلوگیری کنم ولی هربار ب خودش اسیب زده ب شدت شکاک و بدبینه و زندگی برام جهنم شده اگه شماهم با همچین موقعیتی روبرو شدید و قصد ازدواج داشتید سعی کنید با دقت و اگاهی بیشتری تصمیم گیری کنید

مریم

منم دقیقا مثل شمام فقط میگم خدا بهمون صبر بده

کاربران ناشناس

سلام
همسر من هم داره. خیلی خیلی سخته.
تاحالا دوبار از خودکشی نجاتش دادم. تأثیر خلقیاتش بر من هم کاملاً مشهوده. در لحظه تغییر میکنه. شیدایی نداره. در 70% مواقع افسرده است. جرأت کوچکترین اشتباهی ندارم. جرأت خونه اقوام رفتن ندارم. ساعتهای زندگیم دست خودم نیست. حتی منو کتک میزنه. خواب بسیار بسیار حساسی داره. کنترل خلقیاتش بندرت دست خودشه. فحشهای رکیک میده. هراشتباهی میکنه میندازه تقصیر من و خانوادم. توهمات و منفی بازی های بسیبار زیادی داره. حتی بیماریشو به من و خانوادم نسبت میده. میگه شما مریضم کردید!
چی بگم. اینقدر بگم که همش تو خواب و تحت فشارم. فرصت استراحت ندارم. حتی برای یک دقیقه. بیشتر مواقع آرزوی مرگ میکنم و امیدوارم بزودی این کابوس با مردنم تموم بشه.

محسن محسنی

متاسفانه همسر منم مبتلا هست و میفهمم چی میکشید منم مثل خری که تو گل گیر کرده باشه و نه راه پیش داره و نه راه پس گرفتار شدم و زندگیم تباه شد.